خاطراتی از حاج احمد متوسلیان
سه‌شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۱۶
آن زمان در محورهای کردستان از ساعت 5 بعدازظهر، هیچ ترددی انجام نمی شد. از ساعت 4:30 تامین جاده کم کم جمع می شد.
هدف رفتن حاج احمد متوسلیان به دزلی

آن زمان در محورهای کردستان از ساعت 5 بعدازظهر، هیچ ترددی انجام نمی شد. از ساعت 4:30 تامین جاده کم کم جمع می شد. 5 بعد از ظهر منطقه تحویل کومله و دمکرات بود تا فردا صبح که مجددا تیم های تامین می رفتند سرارتفاعات و گلوگاه های استراتژیک نگهبانی می گذاشتند.

مثلا اگر کسی می خواست از سنندج به مریوان بیاید، از ساعت یک بعد از ظهر به بعد دیگر نمی توانست برود، چون به مریوان نمی رسید و به ضدانقلاب برخورد می کرد.

برای این کار باید از ساعت 8 صبح به سمت سنندج حرکت می کردیم تا بتوانیم قبل از ساعت 4-3 بعد از ظهر به آنجا برسیم.

یک شب حاج احمد آمد و به تقی رستگار گفت: «برو ماشین تو آماده کن، می خوایم بریم!» تقی رستگار گفت: «کجا برادر احمد؟» حاج احمد گفت: «چهار، پنج نفری می خوایم بریم دزلی!»

حالا ساعت چنده؟ 10 شب. همه جا خورده بودیم. ساعت 10 شب، آن هم دزلی؟

با هیچ معیاری جور در نمی آمد که در آن ساعت از شب، 3 کیلومتر از مریوان بیرون بروی، چه برسد به دزلی که حدود 60 کیلومتر با مریوان فاصله داشت. در روز هم می خواستی به دزلی بروی، تمام اعضا و جوارح آدم عوض می شد، وای به حال شب که ساعت 10 از مریوان به طرف آن جا راه بیفتی.

به هر صورت راه افتادیم. خیلی آرام، انگار داشتیم به پیک نیک می رفتیم. در بین راه حاج احمد گفت: «من مطمئنم که اگر ضد انقلاب این جا باشه و خبر هم داشته باشه که ما می آییم، به ما کمین نمی زنه» پرسیدیم:«برای چی؟» گفت: «از ترس خودش، می دونه ولش نمی کنیم و آسایش رو ازش می گیریم.»

بالاخره ساعت 2 صبح به دزلی رسیدیم، با یک ماشین و بدون اسکورت. این که در آن موقع از شب، بدون ترس و لرز و رعشه راه بیفته به سمت دزلی، این فقط از کسی مثل حاج احمد برمی آید.

بعدها فهمیدیم که هدف او از این حرکت امتحان کردن سه چیز بود: اول خودش، دوم اطرافیانش، سوم ضدانقلاب.

منبع: می خواهم با تو باشم/ خاطراتی از جاودیدالاثر احمد متوسلیان/ به کوشش علی اکبری/ 1395

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده