وصیت نامه
حسین عزیزمحمدی، سوم خرداد 1314، در روستای فارسجین از توابع شهرستان تاکستان به دنیا آمد. پدرش اصغر (فوت 1317) کشاورز بود و مادرش سلمه نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. او نیز کشاورز بود. سال 1343 ازدواج کرد و صاحب دو پسر و چهار دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم آذر 1361، در عین خوش توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. فرزندش جواد نیز به شهادت رسیده است.
نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید حسین عزیزمحمدی

با وحدت و سلاح ایمان می توانید مشکلات خود را حل کنید.

هر کس پیش خود منطقی و معیارهایی دارد و با آن درباره ی کارها و نباید ها داوری می کند ؛ اما شهید منطق ویژه ای دارد. منطق او با منطق افراد معمولی تفاوت دارد . منطق سوختن و روشن کردن است . منطق حل شدن و جذب شدن در جامعه برای احیای جامعه است. منطق دمیدن روح به کالبد مرده ی ارزش های انسانی است . منطق حماسه آفرینی و حماسه است.

هر شخص - در جامعه ای که در آن زندگی می کند - اهدافی دارد تا برای جامعه فردی مفید باشد. هدف من هم در این راه ، پیروزی اسلامی است و تا موقعی که پرچم " لا اله الا الله و محمداً رسول الله " در تمام جهانیان به اهتزاز در نیاید، تا آخرین قطره خونم علیه کافران مبارزه خواهم کرد.

... و اما چند سخن با شما مردم دارم؛

شما اگر می خواهید آزاد و انسان باشید ، باید وحدت خودتان را حفظ کنید ، که این سلاح خوبی است. با وحدت و سلاح ایمان، می توانید تمام مشکلات خود را حل کنید.

قرآن مجید می فرماید:" به ریسمان خداوند چنگ زنید و از تفرقه و دوری بپرهیزید." پس مردم! بیایید به ریسمان خدا چنگ بزنیم و نگذاریم کافران ریسمان خدا را پاره کنند.

وصیت دیگرم به شما این است که در پروراندن فرزندان خود برای حفاظت اسلام کوشا باشید.

آرزو می کنم خداوند به پدران و مادران و خانواده ی شهدا صبر و استقامت دهد.

از شما می خواهم اگر روزی شهادت نصیبم گشت و مردم به شما تسلیت گفتند، شما به آنها تبریک بگویید! شهادت نوعی پیمان عروسی است که انسان با گلوله ای که بر پیکرش می نشیند، می بندد و از شما می خواهم، مراسمی که برای من خواهید گرفت، پر خرج نباشد و خواهشمندم عوض آن به فقرا کمک کنید و در مراسم من شیرینی پخش کنید؛ چون شهادت خیلی شیرین است و اگر سرم و جسدم را آورندند ، چشمانم را باز بگذارید تا مردم ببینند کورکورانه به دنبال هدفم نرفتم ؛ بلکه درس شهادت را از حسین (ع) آموختم.

از خواهر و برادرانم خداحافظی می کنم و از تمام دوستانم می خواهم اگر از من ناراحتی دیده اند، به بزرگواری خود ببخشند و امیدوارم همه ی آنها به راه راست هدایت گردند و از همه ی آنها حلالیت می طلبم.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده