دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۲۸
وجود اختلاف طبقاتی بر هرمبنايی كه باشد، يكی از مهم ترين عوامل ظلم و بی عدالتی و حقكشی است و در طول تاريخ بشر، چه بسيار مردمی محروم و ستمديده در برابر طبقه ای مرفه و غرق درعيش و نوش و قدرت و ثروت وجود داشته اند، و ريشه ي اين اختلاف را در نظام اجتماعی و يا فلسفه و عقايد خاص آنان می توان پيدا كرد. و ما اينك اين مسئله را از ديدگاه مذهبی مورد مطالعه قرارمی دهيم :

طبقات اجتماع از نظر اديان مختلف


نوید شاهد، از ديرباز، يكی از مهم ترين مسائلی كه در بين اقوام و امم مورد بحث بوده و بر مبنای فلسفه و مذهب و قوانينی كه داشته اند به صورت های خاص مورد توجه قرار گرفته است، اين بود كه آيا افراد انسان همه برابر و مساوی هستند و يا برحسب نژاد و رنگ و زبان و طبقات اجتماعی دارای حقوق و مزايای گوناگونی می باشند ؟

وجود اختلاف طبقاتی بر هرمبنايی كه باشد، يكی از مهم ترين عوامل ظلم و بی عدالتی و حقكشی است و در طول تاريخ بشر، چه بسيار مردمی محروم و ستمديده در برابر طبقه ای مرفه و غرق درعيش و نوش و قدرت و ثروت وجود داشته اند، و ريشه ي اين اختلاف را در نظام اجتماعی و يا فلسفه و عقايد خاص آنان می توان پيدا كرد. و ما اينك اين مسئله را از ديدگاه مذهبی مورد مطالعه قرارمی دهيم :

سازمان طبقاتی (كاست) در هندوئيسم

از حدود 500 سال (قبل از ميلاد) سيستم كاست از خصايص برجسته ي جامعه ي هندوهای آريايی شد وطبقات اجتماع به چهار صنف تقسيم شدند:

1 برهمنان (روحانيون(

2 اشراف و امرا (كاشاترياها(

3 زيردستان آن ها (ويسيا (

4 چاكران و خدمتگزاران ( سودراها(

و ديگر افراد كه از اين سيستم خارج بودند، طبقه ي نجس «پاريا » ،(نانجيب) در مقابل «آريا »، (نجيب) شمرده می شدند و اينان محكوم به پستی و ناپاكی ابدی بودند.

اين طبقات نيز هر يك در داخل خود به «كاست» های فراوان تقسيم شدند و حقوق و امتيازات هر دسته با ديگران تفاوت داشت و هر طبقه حق معاشرت، ازدواج و همكاری با ديگر طبقات را نداشتند. آنچه كه وجود اين طبقات را توجيه میكرد، عقيده ي هندوان به تناسخ بود؛ بدين معنی كه معتقد بودند اشخاص پس از مرگ بار ديگر به اين جهان برمیگردند؛ منتهی بر حسب رفتاری كه داشته اند در طبقه ي خاصی قرار میگيرند تا پاداش عمل خود را ببينند. بنابراين اگر كسی به صورت پاريا (نجس) در آمده مجازات اعمال گذشته ي اوست و بايد اين وضع را تحمل كند تا در زندگي های بعد به طبقات بالا دست يابد.

بنابراين، راه يافتن به طبقه ي ديگر جز با مرگ صورت نمی گرفت و تلاش برای برقراری «عدالت اجتماعی » ضد اخلاق شمرده می شد.

اين اختلاف طبقاتی به قدری عميق بود كه مثلاً «برهمن» هر جنايتی كه میكرد، محكوم به اعدام نمی شد و اگر بر هر كسی خشمگين می شد می توانست او را از بين ببرد و حق خواندن و فراگرفتن كتابهای مقدس مخصوص آنان بود و اگر فردی از طبقه ي پست به اين كتابها گوش می داد، بايستی گوش او را از مواد مذاب پر كنند و اگر تلاوت میكرد، زبانش را ببرند... . گاهی طبقات پايين حق نداشتند به 24 قدمی طبقات بالا و هفتاد قدمی يك برهمن نزديك شوند.

پارياها (نجسها) در كمال مذلت بسر می بردند و پست ترين مشاغل را داشتند و به موجب قانون «مانو » در عداد سگ و خوك بودند و همه جا مورد تحقير قرار می گرفتند و نه تنها لمس بدن آنان موجب نجاست شمرده می شد بلكه عبور از نزديكی آنان هم چنين بود. عبور از بعضی شاهراه ها و بازارها برای آنان ممنوع بود و حق آب آشاميدن از چاه های عمومی را نداشتند و از نزديكی معابد نبايد عبور میكردند. در طول اين تاريخ، اقدامات متعددی عليه اين وضع انجام گرفت. سرانجام روابط اجتماعی جديد و تماس هنديان با زندگی ديگران و اقتضای زندگی صنعتی و مبارزات «مهاتما گاندی » و ديگران بدانجا منتهی شد كه مجلس مؤسسان هند در 1948 ميلادی رسماً نجاست بشر را منسوخ كرد.

در آيين زرتشت

اگر وضع طبقاتی زمان ساسانيان را ملاك قضاوت قرار دهيم، ملاحظه میكنيم كه در آن دوران تبعيض وامتيازات فراوان برای عدهای محدود، از بارزترين خصایص اجتماع ايران بود. همه ي مردم بر اساس خون و فاميل طبقه بندی شده بودند و هر طبقه حدود خاصی داشتند. اين طبقه بندی به چندين صورت وجود داشت كه طبق آنچه در اوستا موجود است، مردم به چهار طبقه تقسيم می شدند:

1 اسواران) مؤبدان و روحانيون زرتشتی (

2 ارتيشتاران) نظاميان وسرداران (

3 دبيران) كارمندان ومنشيان (

4 و استريوشان) تودهی مردم (

در برخی تقسيم بندي ها به طبقات اشراف و درباريان، سپاهيان، بازرگانان و پيشه وران و كشاورزان برخورد میكنيم. در هر حال وجود طبقات در جامعه ي زرتشتی غير قابل ترديد است. آن هم طبقات دربسته ای كه افراد هيچ طبقه ای حق ورود در طبقه ي ديگر را نداشتند و حدود آزادی و حقوق ومناصب وموقعيت آنان فرق داشت. به طوری كه كشاورزان می بايست ماليات های سنگين بپردازند و در هنگام جنگ در لباس سربازان، خود را سپر بلای دشمن كنند و از نعمت سواد و حقوق اجتماعی محروم باشند. و در طرف مقابل، اشراف و درباريان غرق در تنعّم و ثروت بودند.

ماجراهايی كه از ذخاير و دستگاه خسرو پرويز حتی به هنگام فرار نقل میكنند شاهد اين مدعی است. و اصولاً قيام مزدكيان از پيش يك نوع طغيان عليه اين اختلافات بشمارمی رفت.

سيستم نژادی يهود

چنانچه در بحث پيش اشاره شد یهوه خدای ملی دوازده قبيله ی يهود شناخته شد و از كتاب های دين آنان چنين بر می آيد كه يهوه خود را تنها خدای روی زمين نمی دانست، بلكه می گفت كه بنی اسرائيل نبايد خدای ديگری جز او را بپرستند. سپس بنی اسرائيل با يهوه بيعت كردند و از آن پس در نظر او برگزيده ترين مردم جهان شدند و در مقابل، يهوه هم تنها خدای آنان شد. و حافظ و نگهبان عمومی همين قوم گرديد. براين اساس در بين يهود مسئله ي طبقه، به صورت خاصی درآمد. بدين ترتيب كه اين نژاد خود را نسبت بر ساير اقوام و امتّ ها، مردمی برگزيده دانستند (همانگونه كه بعدها به صورت ديگری در نازيسم و فاشيزم مسئله ي نژاد و برتری آن مطرح بود(.

چنانچه از قرآن برمی آيد، يهود خود را تنها دوستان خدا می پنداشتند و فيض و لطف خدا را مخصوص خود می دانستند و حتی عذاب دوزخ را برای ديگران تصور میكردند. اين طرز تفكر، به آنان اجازه می داد كه حقوق ملت های ديگر را ناچيز انگارند و حتی توانستند با حيله گری ثروت ديگران را جذب خود كنند. و در هر حال هميشه در اثر توطئه و حيله گری يا مورد تهاجم قرار می گرفتند و يا خود به حمله و تجاوز دست می زدند. آنان هميشه خود را به صورت طبقه ای بيگانه از ديگران احساس میكردند و به ديگران به چشم انسان هايی قابل احترام نمی نگريستند و در اين راه صدمه ها و آوارگی ها ديدند و در تورات فعلی موارد متعددی می توان يافت كه دستور قتل عام دشمن و سلب مال و عزت اقوامی مورد تأكيد قرار گرفته است و تاريخ 3300 ساله ي آنان حوادث و كشتارهای فراوانی را به خاطر دارد. با وجود اين در طول تاريخ طولانی خود در تماسی كه با پيروان مذاهب گوناگون داشته اند، هيچگاه آزادی و امكانات فراوانی را كه در پناه مسلمانان پيدا كردند، نداشته اند؛ درست برخلاف وضعی كه در طی اعصار مختلف با مسيحيان داشتند كه با كشتا رها و سلب آزادی و شكنجه ها همراه بود، حتی در قرن معاصر در زمان جنگ بين المللی دوم و قبل از آن در اروپای شرقی و غربی این امر ادامه داشت گرچه در اين اواخر به كمك دولت های مسيحی لبه ي تيز توطئه و تهاجم اين قوم متوجه مسلمانان شد، و تهاجم آنان و مقاومت مسلمانان همچنان ادامه دارد.

دين مسيح

مسيحيتی كه حضرت عيسی تعليم داد، انسان دوستانه بود و دعوت به محبت و صلح و صفا و مقاومت در برابر دشمن. خدا، پدر معرفی شد و مردم، همه فرزندان او. اما دو موضوع لازم به تذكر است:

(1 طبق اسناد موجود مسيحی، اين دين برای اداره ي اجتماع، قانون وضع نكرد و ما می دانيم كه وحدت و يگانگی جامعه بايد در پناه نظام خاص اجتماعی و قوانين عادلانه و حسن اجرای آنها تضمين گردد وگرنه دعوت به محبت و عدالت بدون دگرگونی وسيع در نظام حقوقی و اقتصادی و سياسی جامعه چگونه می تواند مؤثر باشد.

2 ) آنچه كه حضرت عيسی آورد با وضعی كه رفته رفته كليسا به دين مسيح داد، تفاوت فراوان دارد. چنانچه می دانيم سادگی و وارستگی و انسان دوستی مسيح با تشريفات عظيم دربار پاپ بسيار تفاوت دارد و تاريخ قرون وسطی و چندی پس از آن شاهد اختلاف طبقاتی خاصی است كه كليسا به وجود آورد. بدان ترتيب كه پيروان چشم و گوش بسته ي كليسا نسبت به متخلفين و انتقاد كنندگان شرايط و موقعيت های متفاوت داشتند و تاريخ شاهد كشتارها و شكنجه های فراوانی است كه به دست ارباب كليسا و پيروان آنان نسبت به متخلفين و مخالفين صورت می گرفت. پس گرچه دين مسيح دستور رحم و شفقت حتی نسبت به دشمنان و گناهكاران می داد و عدالت و محبتی عمومی را می خواست اما اين دستور، درست در نقطه ي مقابل، به صورت ظلم و شكنجه و بدرفتاری عمل شد و حتی در قرون اخير ميليون ها مذهبی، طليعه دار استثمار و استعمار شناخته شدند.

عدالت اجتماعی اسلام

اسام با صراحت و قاطعيت هر چه بيشتر اعلام داشت كه همه ي انسانها برابرند و برادر.

زادگاه، رنگ، نژاد، منطقه ي جغرافيايی، زبان و غيره به هيچ وجه نمی تواند مايه ي امتياز و برتری افراد بر يكديگر باشد. خدای همه يكی است و همه از هر دسته ای كه باشند، بنده ي خدا و برادر يكديگر هستند.

در مذكرات قبل از آغاز جنگ ها و قراردادها و رفتار پس از فتح شواهد زنده ای وجود دارد. . . .

البته قابل انكار نيست كه حكومت هايی همچون بنی اميّه عليرغم اصول عدالت اسامی سعی داشتند بار ديگر نژاد پرستی و حاكميت طبقاتی را بر مردم تحميل كنند و مدتی نسبت به مسلمانان غير عرب و از جمله ايرانيان مسلمان رفتار عادلانه ای نداشتند و اين بر خلاف نظام اصيل اسلام بود و لذا ملاحظه می شود كه ايرانيان از جان و دل اسلام را پذيرفتند و به عدالت اسلامی ايمان آوردند، اما با حكومت های ضداسلامی درافتادند. و به طور كلی قيام های متعدد داخلی مسلمانان در قرون اوليه، يك نمونه از عدالت خواهی توده ي مردم بود كه در پرتو تعاليم اسلام فراگرفته بودند و رفتار خلفا و زمامداران را بر خلاف آن می ديدند و اعتراض میكردند و از آن جمله می توان انقلابات متعدد نوادگان علی(ع ) را در نظر آورد كه چگونه عليه حكومت های وقت مبارزه میكردند. البته چنانچه قبلاً تذكر داده شد، بحث ما بیشتر در اساس برنامه ي اسلام است نه رفتار و وضع جامعه ي مسلمانان. چه بسيار كه وضع مسلمانان را بر خلاف خواسته های اصيل اسامی می بينيم و همين ايجاب میكند كه در مورد تجديد حيات اسلام به معنی واقعی آن اقدامات ثمربخشی صورت گيرد تا بشريت از اجرای تعاليم آن بهرهی فراوان به دست آورد.

پيغمبراسلام می فرمود: عرب را برعجم وعجم را برعرب برتری نيست.

سفيد بر سياه و سياه بر سفيد فضيلتی ندارد جز در پرهيزكاری.

مردم همه همچون دندانه های يك شانه برابرند. مردم با ايمان همچون اجزای يك ساختمان هستند كه يكديگر را به خوبی نگاه می دارند. ای بندگان خدا، با يكديگر برادر باشيد. ملاك برتری و فضيلت در اسلام، علم و پرهيزكاری و ايمان و اندازه ي فداكاری شناخته شده است. يعنی به هر اندازه كه مردم ايمان و دانش بيشتری داشته باشند و خود را از آلودگي ها پاك كنند و در راه هدف مقدس خويش مبارزه كنند، شرف و ارزش بيشتری دارند.

چنانچه در قرآن می خوانيم :

ای مردم ما همه ي شما را از مرد و زن آفريديم و شما را به صورت ملت ها و خاندان های مختلف در آورديم تا از يكديگر شناخته شويد. گرامی ترين شما پيش خدا كسی است كه پرهيزگارتر باشد. (حجرات/ 13) و نيز فرمود : خدا مردم با ايمان و دانشمند را بر ديگران به مراتب، برتری می بخشد. (مجادله/ 11 (

در اسلام همه ي مردم حقوق مشترك و مساوی دارند. همه حق دارند در برابر دادگاه از خود دفاع كنند و بايستی با عدالت هر چه بيشتر نسبت به طرفين دعوی، قضاوت شود؛ هرچند كه ساده ترين افراد جامعه با متنفذترين آنان درافتد. در اين زمينه داستان هایی درباره ي دوران حضرت علی(ع) و برخی خلفای پيغمبر اسلام نقل شده است. در اسلام همه ي مردم حق انتقاد منطقی دارند و می توانند از انحرافات و كجروي ها انتقاد كنند و پيشنهادهای اصلاحی خود را عرضه كنند. مردم همه در برابر يكديگر مسئولند و نبايد در مقابل ظلم و بی عدالتی آرام بنشينند.

همه به اندازه ی آگاهی و لياقت خود حق دخالت در سرنوشت اجتماعی جامعه را دارند. اسلام به آن اندازه در اجرای عدالت و برابری انسانها كوشيد كه می توان عامل مهم نفوذ و گسترش اسلام را عدالت و آزادي خواهی آن دانست و اين مطلب در تاريخ سياسی پيشروي های اوليّه ي اسلام به خوبی مشهود است.

 منبع: مجموعه آثار دانشمند شهید محمد جواد با هنر (جلد اول) دین شناسی تطبیقی، نشر شاهد



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده