سالروز ولادت/زندگی نامه
وی فردی محبوب و قاطع و خوش رو و مصمم بود از اوایل زندگی یعنی از وقتی که خود را شناخته بود برای رسیدن به هدف با مشکلات مبارزه می کرد...
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران:
قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا .
بگو من بشری هستم مثل شما که به من وحی می شود که خدایتان خدای یگانه است پس هر کس که امید دیار پروردگارش را دارد باید که عمل صالح انجام دهد و هرگز احدی را به عبادت پروردگارش شریک نکند .

برگی از زندگی شهید حبيب الله غيبي
بنام خداوند باری تعالی که با وجود عظمتش این جهان را آفرید با نعمتهای فراوانش و با دورد و سلام به پیشگاه امام زمان (عج) و با سلام به محضر مبارک رهبر گرانقدر و عزیز ما و با سلام خدمت تمامی شهیدان اسلام که در جوار مرقد مطهر امام عزیزشان آرمیده اند و از پروردگارخود روزی می گیرند .
حال می خواهم از عزیزی صحبت کنم که تمام زندگیش همچو شمعی بود. او شهیدحبيب الله غيبي بيستم فروردين1344 در شهرستان تهران به دنيا آمد.تا پا يان دوره ابتدا يي درس خواند. كارگر آلومينوم سازي و پاسدار
کميته انقلاب اسلامي بود.به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و چهارم بهمن 1361 ، با سمت تیربارچي در فکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت تر كش به سر، شهيد شد. مزار وي در بهشت زهراي زادگاهش واقع است.
 وی فردی محبوب و قاطع و خوش رو و مصمم بود از اوایل زندگی یعنی از وقتی که خود را شناخته بود برای رسیدن به هدف با مشکلات مبارزه می کرد.

برگی از زندگی شهید حبيب الله غيبي
ایشان از سن هفت سالگی شروع به درس خواندن کرد و کنار درس خواندن هم کار می کرد تا کمک خرج زندگی باشد همه از ایشان راضی بودند کمتر کسی بود که از دست او ناراحت باشد ایشان بعد از اینکه مدرک پنجم خود را گرفت باز شروع به کارکرد و همین که در بسیج محله ثبت نام نموده و شبها نگهبانی می کردند تا مردم در کمال آسایش استراحت کنند و همیشه سعی می کرد به مردم ضعیف و مستمند کمک کند.

برگی از زندگی شهید حبيب الله غيبي
 با تشویق پدر در کمیته شرکت کرد و همیشه می گفت باید انسان وجدان کار داشه باشد و برای دفاع از کشور خود دست به هر کاری بزند خلاصه بعد از مدتی که انقلاب شد او همیشه در راهپیماییها و تظاهرات شرکت می کرد یادمان هست یک شب ایشان پیش پدر آمدند و گفتند پدر جان من می خواهم به جبهه بروم تا دشمنان را نابود ساخته و از میهن خود دفاع کنیم و پدرش گفت شما باشید من می روم ولی او می گفت نوبت جهاد ما جوانان است و او رفت و برای شرکت در جبهه ثبت نام نمود و بعد از اینکه کارهای خویش را تمام نمود و از همه دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و رفت هر گاه برای ما نامه   می نوشت می گفت بیا و نظاره کنید که جوانان ما چگونه دشمنان را از مرز و بوم کشور عزیزمان بیرون می کنند.

برگی از زندگی شهید حبيب الله غيبي
 درجبهه ها با وجود سرما و گرما اصلاً احساس ناراحتی نمی کردند و می گفتند تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست و خلاصه با تمام وجود که آرزوی شهادت را داشت خداوند این افتخار را نصیب ایشان کرد و با روحی امیدوار برای رسیدن به این آرمان مقدس می کوشید و موفق شد و ما هم از اینکه خداوند ما را افتخار دادند تا فرزند عزیزمان به آرزوی خود رسید و ما را سرافراز کرد و ما هم راضی به رضای پروردگار هستیم .

منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده