خاطرات همسر شهید سیدهاشم هاشمی
سیدهاشم هاشمی، دوم اردیبهشت ۱۳۲۲، در روستای ساغران سفلا از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش سیدحسن (فوت۱۳۴۴) و مادرش زیوربیگم (فوت۱۳۳۸) نام داشت. تا پایان سطح سوم در حوزه علمیه درس خواند. روحانی بود. ازدواج کرد و صاحب سه پسر و پنج دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم تیر ۱۳۶۱، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.
به گزارش نوید شاهد قزوین:

خاطرات همسر شهید سیدهاشم هاشمی

پرچم را به من دادند

ام‌کلثوم حیدری، همسر شهید: ساعت هشت صبح بود.
بچه‌ها خواب بودند. «سید» از خواب بیدار شده و نمازش را خوانده و حرف‌هایش را با معبود خود زده بود.
همه را بوسید. قرآن و آینه آوردیم و او را از زیرش رد کردیم. با نگاهی که از شوق لبریز بود، با همه خداحافظی کرد.
چند قدمی که دور شد، «فاطمه» ـ دخترم ـ کاسه‌ی آب را پشت سرش پاشید. انگار آب سردی روی سرم ریخته‌ باشند، دلم هُری ریخت و پاهایم سست شد و نشستم زمین.
داشتم رفتنش را نگاه می کردم، که برگشت و خنده‌کنان گفت: «با این همه سفارش، هنوز نرفته، دلت لرزید؟ پاشو شیرزن!»
من بلند شدم و او خندید و رفت. 
شب بیست و یکم ماه «رمضان»، شب عملیات بود. دل تو دلم نبود. «سحری» را نفهمیدم چه طوری خوردم. نماز صبح را خواندم و روی رختخواب دراز کشیدم.
همسرم را دیدم که پرچم سبزی با نوشته‌ی «یا مهدی ادرکنی» به دست دارد و می دود.
به من که رسید ایستاد و گفت: «دیدی؟ دیدی همه‌ی جاها پر شده بود؛ ولی پرچم را به هیچ کس نداده بودند، تا من آمدم و پرچم را به من دادند؟!
… فردا از «قزوین» با شما تماس می‌گیرند و می‌گویند که من زخمی شده‌ام. خبر را که دادند، نه خودت گریه کن و نه بگذار بچه‌ها در کنار جنازه‌ام گریه کنند. عمامه‌ام را هم دور شکمم، که ترکش خورده، ببندید ....»
هراسان از خواب پریدم. ساعت هفت صبح بود و تلفن زنگ می‌زد! ...

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده