خاطرات شهید
چهل روز از رفتنش گذشته بود که درب منزل ما را به صدا در آورند؛ هیچکس خانه نبود، رفتم و در را باز کردم ...

به گزارش نوید شاهد قزوین،

من تا آخرش را خواندم

زهرا میرمعزی مادر شهید سید احمد میرمعزی در خصوص آخرین وداع فرزندش: آخرین مرخصی که آمد برخلاف همیشه، خیلی ساکت و مظلوم شده بود و اصلا حرف نمی‌زد. من هم طبق روال همیشگی، لباس‌هایش را شستم و تمیز کردم و رادیو و وسایلش را هم مرتب کرده و داخل ساکش گذاشتم، ولی او گفت: این بار احتیاجی به این وسایل ندارم.

این حرف او را که این بار احتیاجی به این وسایل ندارم را متوجه نشدم.چرا گفت؟ اما همین حرف، ذهن مرا به هم ریخت و رفتم توی فکر، ضمن اینکه جرات هم نداشتم که سوال کنم این حرفی که زدی یعنی چه؟ به هر حال او وسایلش را جا گذاشت و با اهل خانه خداحافظی کرد و رفت.

چهل روز از رفتنش گذشته بود که درب منزل ما را به صدا در آورند؛ هیچکس خانه نبود، رفتم و در را باز کردم؛ سربازی در آستانه‌ی‌ در بود؛ سراغ پدر احمد را گرفت وقتی گفتم نیستن، گفت: شما سرباز دارید؟ و من تا آخرش را خواندم.

گفتنی است: شهید سیداحمد میرمعزی، بیست و سوم آبان ۱۳۴۰، در شهر تهران به دنیا آمد، پدرش سیدحسن، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت، تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت.

این شهید بزرگوار به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت، یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده