«یک شب در خواب دیدم که در به صدا در آمد. سراسیمه خود را پشت در رساندم. وقتی در را باز کردم، همسرم امیدعلی را دیدم، در حالی که دسته گلی در دست داشت، آن را به من داد و گفت: این‌ها را ببر آب بده تا خشک نشوند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «ایرج آموخت» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
نگذارید گل‌ها خشک شوند

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید ایرج آموخت، بیست و هشتم شهریور ۱۳۴۷ در شهر تهران به دنیا آمد، پدرش امیدعلی (شهادت ۱۳۶۴) و مادرش شاه‌صنم نام داشت و تا اول راهنمایی درس خواند. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴ در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به قلب، شهید شد و مدفن او در گلزار شهدای شهر آبیک قرار دارد.

نگذارید گل‌ها خشک شوند

مادر شهید ایرج آموخت و همسر شهید امیدعلی آموخت:
آخرین باری که همسر و فرزندم به مرخصی آمدند، شبی همسرم هیأت قرآن شهر را دعوت کرد منزل و پس از پذیرایی به آنها گفت: «این آخرین دیدار ماست و من می‌دانم که به همراه پسرم «ایرج» از بین شما خواهیم رفت». فردای آن شب، آنها هر دو عازم جبهه شدند و چند ماهی هم هیچ خبری از آن‌ها نداشتیم. حتی نامه‌ای هم برایمان نمی‌فرستادند، طوری که کم‌کم نگران شدیم.

من که از بقیه‌ افراد خانواده نگران‌تر بودم، یک شب در خواب دیدم که در به صدا در آمد. سراسیمه خود را پشت در رساندم. وقتی در را باز کردم، همسرم «امیدعلی» را دیدم، در حالی که دسته گلی در دست داشت. آن را به من داد و گفت: «این‌ها را ببر آب بده تا خشک نشوند.» بعد خداحافظی کرد و رفت.

من در حالی که نگران و دست‌پاچه بودم، گفتم: «کجا می‌روی؟» گفت: «ایرجم دارد به شهادت می‌رسد، می‌روم به او کمک کنم». هراسان از خواب بیدار شدم و بسیار گریه کردم. بعد از گریه، کمی آرام شدم.

دوباره خوابم برد و بار دیگر «امید» را در خواب دیدم. این بار لباس‌های بسیجی‌اش را از من می‌خواست؛ در حالی که لباس‌هایی که به تن داشت، پاره پاره شده بود. من هر چه از احوال «ایرج» می‌پرسیدم، او فقط می‌گفت: «ایرج» دارد شهید می‌شود!» این بار هم از من خداحافظی کرد و رفت.

به دنبال او تا چند خیابان آن طرف‌تر دویدم، اما دو تا خانم محجبه، راه مرا سد کرده و گفتند: «تو هرگز به آنها نخواهی رسید، برگرد و برو»! باز هم در حالی که کاملاً مضطرب و نگران بودم، از خواب پریدم.

صبح بود و در سطح شهر «آبیک» ولوله‌ای به پا شده بود. همه‌ اهل شهر به گرد خانه‌ ما جمع شده بودند تا خبر شهادت همسر و فرزندم را به ما بدهند.

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی خط سرخ

مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده