چهارشنبه, ۰۷ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۳
«عملیات بیت‌المقدس بود، اولین بار درد خاصی در انگشت شصتم احساس ‌کردم، حالت عجیبی داشتم، نوعی ترس وجودم را فرا گرفته بود، با خودم زمزمه می‌کردم و می‌گفتم " برای چه آمدی جنگ، تو که رفته بودی غائله کردستان دیگه چرا اینجا آمدی" ...» آنچه می‌خوانید روایت جانباز "علیرضا دولت‌آبادی" از رشادت‌ها و جانفشانی‌های رزمندگان در عملیات بیت‌المقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
اولین بار که مجروح شدم، ترسیدم | روایت شهیدی که برای آزادسازی خرمشهر از بیمارستان فرار کرد


نوید شاهد استان قزوین: جنگ ایران و عراق بعد از آن غائله‌های کردستان، سیستان و بلوچستان، جنگل‌ آمل و خوزستان آغاز شد، زمانی که دشمنان فهمیدند با برپایی غائله‌ها نمی‌توانند نظام جمهوری اسلامی را زمین‌گیر کنند با شروع جنگ تحمیلی، نقشه تجاوز و نابودی آن را طراحی کردند.

در برابر این جنگ، رزمندگان اسلام آرام ننشسته و از نقاط مختلف روستاها و شهرهای ایران راهی جنوب کشور شدند تا مقابل دشمنان ایستاده و آنها را از خاک میهن‌شان بیرون کنند.

رزمندگان با انجام عملیات‌های متعدد از کوچک و بزرگ تلاش کردند دشمنان بعثی را شکست دهند که نام یکی از این عملیات‌ها بیت‌المقدس است.

وسعت این عملیات 25 هزار کیلومترمربع، طول آن بیش از 140 کیلومتر در عمق 50-60 کیلومتر و حدود مرزی آن از اندیمشک تا خرمشهر بود به همین دلیل بزرگترین عملیات از نظر وسعت به شمار می‌آمد.

طی عملیات یاد شده رزمندگان در قالب گردان‌های متعدد به نقاط مختلف این منطقه از جمله خط دشمن و عقبه دشمن یورش بردند که پیروزی همه این یورش‌ها با فتح مقرهای دشمنان یک عملیات بزرگی به نام بیت‌المقدس(فتح خرمشهر) را رقم می‌زد.

اولین بار که مجروح شدم، ترسیدم | روایت شهیدی که برای آزادسازی خرمشهر از بیمارستان فرار کرد

عملیات بیت‌المقدس نزدیک به 18 ماه بعد از تجاوز عراق به ایران انجام شد، در مرحله نخست عملیات یاد شده، پای سخنان "علیرضا دولت‌آبادی" جانباز 55 درصدی نشستیم که در بسیاری از عملیات‌ها مانند بیت‌المقدس و کربلای 4 و 5 حضور داشته و حالا روایت‌گر بخشی از خاطرات این عملیات است.نوید شاهد قزوین بخش دوم این مصاحبه را تقدیم حضورتان می کند.

وی با اشاره به مرحله نخست عملیات بیت‌المقدس می‌گوید: در این مرحله به عقبه دشمن حمله کرده بودیم تا توپخانه آنها را فتح کنیم، طی درگیری که بین ما با دشمنان صورت گرفت این فتح با موفقیت انجام شد.

دولت‌آبادی به خاطرات خود اشاره می‌کند و می‌گوید: در این عملیات، گرمای اولین گلوله‌‌ را که به شصت دستم برخورد داشت احساس کردم، جای این گلوله که فقط موجب خون‌مردگی و ساییدگی انگشت دستم شده بود روی دستم ماند. 

این جانباز دفاع مقدس ادامه می‌دهد: اسلحه روی سینه‌ام بود. شهید ابراهیم ژاله نیز جلوی من در حال درآوردن بوتین‌هایش بود، گفتم؛ ابراهیم چی شده گفت؛ نمی‌دانم چرا پام می‌سوزد و درد می‌کند.

اولین بار که مجروح شدم، ترسیدم | روایت شهیدی که برای آزادسازی خرمشهر از بیمارستان فرار کرد

وی می‌افزاید: کمی که با دقت نگاه کردم دیدم یک گلوله از لای انگشت این شهید بزرگوار رد شده، یک پوسته از انگشتش را بریده و کمی خون می‌آید. بیشتر که تامل کردم متوجه شدم همان گلوله بعد از لای انگشت شهید ژاله به پیشانی اسلحه من اصابت و سپس کمانه کرده است و به شصت من خورده و موجب شده ناخن من بلند شود.

دولت آبادی با لبخندی که بر لب داشت ابراز می‌کند: اولین بار بود درد خاصی در انگشت شصتم احساس ‌می‌کردم، حالت عجیبی داشتم، نوعی ترس وجودم را فرا گرفته بود، در این لحظه با خودم زمزمه می‌کردم و می‌گفتم " برای چه آمدی جنگ، تو که رفته بودی غائله کردستان دیگه چرا اینجا آمدی".

این رزمنده ادامه می‌دهد: واقعا درگیری با دشمنان در جنگ سخت بود و این شرایط برای من که جوان 18 ساله بودم دشوارتر بود اما تحمل همین سختی‌ها و مشقت‌ها بر بزرگی، تواضع و تقوای خیلی از رزمندگان که برای اولین بار در جبهه‌ها حضور یافته بودند، تاثیرگذار بود.

وی خاطرنشان می‌کند: در واقع رزمندگانی امثال من در جبهه‌ها ترسیدند و بچگی کردند تا بزرگ شدند و این بزرگی هنوز هم در بین این رزمندگان که هنوز هم بین ما زندگی می‌کنند، وجود دارد.

دولت آبادی با مقایسه شرایط زندگی نسل دیروز و امروز اظهار می‌کند: به نظرم رفتار و منش نسل دیروز در جبهه‌ها نسبت به نسل امروز بزرگ‌تر بود و دلیل آن سختی‌ها و مشقت‌هایی بود که جوانان آن زمان تحمل می‌کردند ولی نسل امروز به دلیل امکاناتی که بوده، کمتر با مشکلات دست و پنجه نرم کرده و همین بزرگترین تفاوت بین این دو نسل است.

اولین بار که مجروح شدم، ترسیدم | روایت شهیدی که برای آزادسازی خرمشهر از بیمارستان فرار کرد

این جانباز دفاع مقدس یادآور می‌شود: از مرحله نخست عملیات بیت‌المقدس بازگشتیم ولی هنگام بازگشت گم شده بودیم. با پیمودن مسافتی از مسیر، رزمندگانی را دیدیم که برمی‌گشتند به همین دلیل دنبال‌شان ‌رفتیم تا با کمک آنها راه را پیدا کرده و برگردیم.

وی بیان می‌کند: بالاخره همراه رزمندگان به رودخانه کرخه رسیدیم، سوار قایق شدیم تا به سمت شرق کرخه برویم، وسط این رودخانه بودیم که هواپیماهای دشمن حمله کردند تا بتوانند پل کرخه را بزنند، یک دفعه یکی از هواپیماهای دشمن از 5 متری بالای سر ما رد شد، واقعا ترسیده بودیم ولی به خیر گذشت.

دولت آبادی می‌گوید: بالاخره به سمت شرق کرخه رسیدیم، عصر بود، خیلی خسته بودیم، شب گذشته مسیر طولانی را برای فتح توپخانه طی کرده بودیم، به همین دلیل بلافاصله داخل چادری رفته و فقط خوابیدیم، نمی‌دانستیم چادر برای کدام گردان است فقط خوابیدیم و صبح بیدار شدیم.

اولین بار که مجروح شدم، ترسیدم | روایت شهیدی که برای آزادسازی خرمشهر از بیمارستان فرار کرد

این جانباز دفاع مقدس ادامه می‌دهد: صبح از رزمندگان سراغ چادرهای گردان را گرفتیم که یک – دو  متری بالاتر کنار آب‌های شادگان بود، آنجا رفتیم و نزدیک به 15 روز مستقر شدیم تا خودمان را برای مرحله سوم آماده کنیم.

وی خاطرنشان می‌کند: آب‌های شادگان، همان آب‌های نیم متری بود که رزمندگان داخل آن می‌رفتند و چون از زیر لجن بود، آهسته داخل آب شده و آنجا خودشان را می‌شستند و استحمام می‌کردند.

دولت آبادی اظهار می‌کند: مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس فتح پادگان حمید بود که آزاد شد. این پادگان تقریبا 10 کیلومتری اهواز است یعنی دشمن تا 10 کیلومتری این شهر آمده بود ولی به همت و غیرت رزمندگان به عقب رانده شدند.

اولین بار که مجروح شدم، ترسیدم | روایت شهیدی که برای آزادسازی خرمشهر از بیمارستان فرار کرد

این جانباز دفاع مقدس با اشاره به اینکه ما بین مرحله اول تا سوم عملیات بیت‌المقدس استراحت کردیم تا اینکه مرحله سوم آغاز شد، ادامه می‌دهد: در مرحله سوم خیلی از رزمندگان که در مرحله نخست مجروح شده بودند، خودشان را به این مرحله رساندند.

وی به حضور پُرشور رزمندگان در مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس اشاره می‌کند و می‌گوید: یادم است در مرحله نخست این عملیات شهید نقی حسین‌زاده هنگام بلند شدن، تیر به لاله گوش ایشان اصابت می‌کند و از کتفش درمی‌آید و موجب مجروحیتش می‌شود.

دولت آبادی ادامه می‌دهد: این شهید بزرگوار برای مداوا به بیمارستان اهواز رفته بود ولی از بیمارستان فرار کرده و به جبهه آمده بود، از من بزرگتر بود. من به ایشان گفتم؛ چرا آمدی مگه مجروح نشده بودی؟! جواب داد: آره مجروح شده بودم و پزشکان و پرستاران می‌خواستند مرا نگه دارند، ولی من به آنها گفتم که من خوبم و هیچیم نیست. با شیرینی که در لهجه داشت ماجرای مجروحیت خود را شیرین تعریف می‌کرد به همین دلیل در ذهن ما خاطره شیرینی به یاد ماند.

اولین بار که مجروح شدم، ترسیدم | روایت شهیدی که برای آزادسازی خرمشهر از بیمارستان فرار کرد

این رزمنده تاکید می‌کند: رزمندگانی که در عملیات‌های مختلف جنگ تحمیلی حضور داشتند دارای روحیه ایثار، گذشت و شجاعت بودند آنها حتی وقتی مجروح می‌شدند راضی به بستری شدن در بیمارستان‌ها نبودند و به هر طریقی شده از بیمارستان فرار می‌کردند و خودشان را برای عملیات به جبهه می‌رساندند به عنوان مثال شهید اصغر خلیلی در عملیات کربلای 4 از سرش خون می‌آمد ولی حاضر نشد استراحت کند و با شوق و ذوق در این عملیات شرکت کرد واقعا رزمندگان ما با چنین روحیه‌ای در عملیات‌ها حضور داشتند و همین از مهمترین عوامل پیروزی آنها در نبرد با دشمنان به شمار می‌آمد.

وی به خاطرات خود در مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس اشاره می‌کند و می‌گوید: شب بود ما را کنار یک دپویی که خاکریز خیلی بلندی بود بردند محل دقیق آن یادم نیست ولی نزدیک خرمشهر بود. هنگام حرکت یکی از گردان‌های قزوین روی این دپو بود و نقش پشتیبانی عملیات را داشتند. 

دولت آبادی می‌افزاید: ما که از خاکریز بالا رفتیم و سرازیر شدیم تا پیشروی کنیم، تیربارچی عراقی با تیربارش اینقدر منطقه را به گلوله بویژه خمپاره 60 بسته بود که فکر می‌کردید دشمن زمین‌ را با گلوله رسام فرش کرده است.

اولین بار که مجروح شدم، ترسیدم | روایت شهیدی که برای آزادسازی خرمشهر از بیمارستان فرار کرد

این جانباز دفاع مقدس شرایط درگیری را تشریح می‌کند و می‌گوید: از سوی دیگر عراقی‌ها منورهای خوشه‌ای می‌زدند و بر سر رزمندگان می‌ریختند که به قول رزمندگان این منورها شبیه چهل چراغ بودند و زمین را مثل روز روشن می‌کرد به نحوی که تاریکی شب کنار می‌رفت و صحنه عجیبی را به وجود می‌آورد.

وی ادامه می‌دهد: در سخت‌ترین شرایط یک خاکریز به جلو رفتیم من در خاکریز دوم یا سوم به حالت دراز کشیده، اسلحه را جلو گذاشته و کلاه آهنی را جلوی پیشانی‌ام کشیده بودم، دیدم یک عراقی در حالت ایستاده پشت سر هم تیراندازی می‌کند، در آن تاریکی شب ما را دیده بود یک لحظه که آمد خشاب تفنگ را عوض کند البته من نمی‌دیدم ولی صدای خشابش را شنیدم که از اسلحه‌اش بیرون درآورد. بلند شدم به سمت چپ حرکت کنم مرا با گلوله زد و من آنجا از ناحیه پشت مجروح شدم و با همان حالت مجروحیت به پشت خاکریز آمدم.

دولت آبادی می‌افزاید: دیگر نتوانستم به تیراندازی ادامه دهم زیرا به دلیل اصابت گلوله به پشت کتفم دستم از کار افتاده بود به زحمت سوار آمبولانس شده و به عقب بازگشتم.

این رزمنده به خاطرات خود در جمع‌آوری مجروحان در عملیات بیت‌المقدس اشاره می‌کند و می‌گوید: هنگام جمع‌آوری مجروحان یکی از رزمندگان سمت راست و دیگری چپ ماشین تیوتا می‌ایستادند و زمین را نگاه می‌کردند تا با اشاره به راننده نسبت به جمع‌آوری مجروحان اقدام کنند.

اولین بار که مجروح شدم، ترسیدم | روایت شهیدی که برای آزادسازی خرمشهر از بیمارستان فرار کرد

دولت آبادی اظهار می‌کند: انجام چنین کاری نشات گرفته از روحیه جهادی رزمندگان بود زیرا در هیچ جای دنیا مرسوم نیست که نیروهای ارتش مجروحان را شبانه و در حین عملیات جمع‌آوری کنند.

این جانباز دفاع مقدس خاطرنشان می‌کند: داخل آمبولانس نزدیک به 10 مجروح کنار یکدیگر بودند، راننده آمبولانس هم تلاش می‌کرد سریع مجروحان را به بیمارستان برساند به همین دلیل مدام داخل چاله‌هایی که بر اثر اصابت خمپاره دشمن ایجاد شده بود، می‌افتاد. با افتادن آمبولانس داخل چاله‌ها صدای آه و ناله مجروحان بلند می‌شد. بالاخره به هر سختی بود مجروحان به بیمارستان رسیدند که بنده جهت مداوا ابتدا به تهران و سپس قزوین آمدم.

وی بیان می‌کند: در این مرحله از عملیات بیت‌المقدس، رزمندگان خاکریز را شکافته و به سمت عراقی‌ها پیشروی کرده و به سمت خرمشهر حرکت کردند.

این گفتگو ادامه دارد ...

گفتگو از زهرا محبی

مادر شهید



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده