ناگفته‌های "زهرا همافر" از مداوای مجروحان در جبهه؛
شنبه, ۰۵ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۱۱
نوید شاهد - «چهره‌ مجروح را برانداز کردم. از صورت زرد و رنگ‌باخته او به شدت عرق می‌چکید. گفتم: چفیه را باز کن ببینم. ناگهان با یک صحنه دل‌خراش و فراموش‌نشدنی مواجه شدم. پسر جوان تنها یک انگشت شست داشت و از چهار انگشت قطع‌شده‌اش خون به بیرون می‌جهید. دیگر به حال خودم نبودم. با اعتراض گفتم: چرا زودتر نگفتید؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از ناگفته‌های "زهرا همافر" از زنان امدادگر در دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
مجروحانی که مداوای دیگران را بر خود ترجیح می‌دادند/زنان، آینه تمام نمای ایثار در دفاع مقدس بودند

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، هرگز نمی‌توان خیل زنان و دخترانی را که با گذراندن دوره‌های کوتاه مدت امدادرسانی، فوج فوج به جبهه‌ها هجوم برده و در خطوط مقدم و پشتیبانی، پروانه‌وار گرد مجروحان و مصدومان جنگ تحمیلی می‌چرخیدند و جراحات آنان را با تفقد و صبوری مادرانه التیام می بخشیدند، از یاد برد.

زهرا همافر یکی از این زنان است که با وجود اینکه دختر 18 ساله بوده در زمان جنگ برای دفاع از ارزشها احساس مسئولیت می‌کند به همین دلیل بعد از پایان یافتن امتحانات سال آخر دبیرستان، طی یک دوره آموزشی دو ماهه کمک‌های اولیه در بیمارستان شهید رجایی، عازم جبهه غرب شده و در بیمارستان ابوذر سرپل ذهاب، به امدادگری مشغول می‌شود.

به بهانه دفاع مقدس، با ایشان به گفت‌وگو نشستیم تا از حال و هوای جبهه‌ها و نقش زنان در دفاع مقدس و امروز برایمان بگوید که حاصل این گفت‌وگو از نظرتان می‌گذرد:

مجروحانی که مداوای دیگران را بر خود ترجیح می‌دادند/زنان، آینه تمام نمای ایثار در دفاع مقدس بودند


 - نوید شاهد قزوین: لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمائید در چه سالی عازم جبهه شدید و چی شد تصمیم به انجام این کار گرفتید؟
- همافر: زهرا همافر هستم، بیست و چهارم مرداد ماه سال 1342 در شهر قزوین به دنیا آمدم، رشته مامایی در دانشگاه تهران درس خواندم، سطح 2 را در حوزه علمیه به صورت غیرحضوری به اتمام رساندم. همزمان با تحصیل حوزه در دبیرستان‌های غیرانتفاعی به دانش‌آموزان تدریس کردم و اکنون دو سال است که بازنشسته شدم.

پدرم حاج غلامرضا همافر یکی از چهره‌های مورد اعتماد مردم قزوین بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ شغل‌ خود را که فرش‌فروشی بود به صورت موقت تعطیل کرد و شبانه‌روز در ستاد پشتیبانی جنگ مشغول به فعالیت شدند. واقعا ایشان صادقانه و خالصانه پای پشتیبانی از جنگ ایستاده بود.

در این زمان، دانشگاه‌ها تعطیل شده بود و در دوره انقلاب فرهنگی به سر می‌بردیم به همین دلیل بهترین جایی که می‌توانستم خدمت کنم رسیدگی به مجروحان جنگ بود. به همین دلیل دوره‌های آموزشی کمک‌های اولیه را با هدف کمک به مجروحان جنگ گذراندم تا به جبهه بروم، پدرم نه تنها مخالفت نکرد بلکه تشویق کرد و مرا با یکی از مینی‌بوس‌هایی که به جبهه اعزام می‌شد، همراه با 7 دختر دیگر روانه جبهه غرب کرد.

مجروحانی که مداوای دیگران را بر خود ترجیح می‌دادند/زنان، آینه تمام نمای ایثار در دفاع مقدس بودند

- نوید شاهد قزوین: از حال و هوای دوران دفاع مقدس برایمان بگوئید از همت و روحیه لطیف زنان و در عین حال ایثار و مقاومت آنها در حراست از ارزشها و خاک وطن در دفاع مقدس بگوئید.
- همافر: واقعا آن دوران شورانگیز بود. به قول جوانان امروز خیلی باحال بود. هر کسی که کمترین مسئولیت مذهبی و یا وطن‌دوستی داشت، آستین‌ها را بالا می‌زد و به نحوی در دفاع مقدس شرکت می‌کرد. مردان در خط مقدم جبهه در برابر نفوذ صدامیان، سد دفاعی تشکیل داده بودند و جانانه می‌جنگیدند و هم در پشت جبهه در امور تدارکاتی، فرهنگی و خدماتی به همراه زنان مشغول به فعالیت بودند در آن برهه زمانی واقعا منفعت‌طلبی و دنیاپرستی بسیار کمرنگ شده بود و ازخودگذشتگی، ایثار و خدمت کردن به دیگران اولویت کاری مردم بود.

- نوید شاهد قزوین: به نظر شما چرا زنان طی دوران دفاع مقدس در عرصه‌های مختلف مانند امدادگری، دوشادوش مردان به کمک جبهه‌ها آمدند؟ 
- همافر: زنان در زمان جنگ احساس مسئولیت می‌کردند و دوست داشتند در دفاع از وطن و ارزشها به تاسی از بانوان کربلا نقش‌آفرین باشند. آنها طی دفاع مقدس دوشادوش مردان به کمک جبهه‌ها آمدند و هر بانویی به تناسب توانمندی و با بذل جان و مال خود در عرصه‌های مختلف رزمی، امدادی، خدماتی، تدارکاتی و پشتیبانی در دفاع از اسلام تاثیرگذار بودند. در واقع زنان، آینه تمام نمای ایثار و فداکاری در جبهه‌ها بودند.

مجروحانی که مداوای دیگران را بر خود ترجیح می‌دادند/زنان، آینه تمام نمای ایثار در دفاع مقدس بودند

- نوید شاهد قزوین: وقتی در بیمارستان مشغول مداوای مجروحان بودید از اوضاع جنگ چطور با خبر می‌شدید و شرایط روحی آنها و عیادت‌کنندگان‌شان چطور بود.
- همافر: یکی از ویژگی‌های امدادگری این بود که مستقیما از فراز و فرودهای اوضاع جنگ باخبر می‌شدیم. از روحیه و حال و هوای رزمندگانی که برای عیادت دوستانشان به بیمارستان می‌آمدند می‌فهمیدیم که عملیات موفق بوده یا نه. 

وقتی رزمندگان دور تخت دوستان مجروح‌شان جمع می‌شدند و با هم می‌گفتند، می‌خندیدند و شوخی می‌کردند و موقعی که خاطرات‌شان را مرور می‌کردند ما هم که چند تخت آن طرف‌تر مشغول خدمت‌رسانی بودیم از اوضاع جنگ تا حدودی باخبر می‌شدیم. 

اما در پاتک‌های عملیاتی که شهدا زیاد و عملیات ناموفق بود. رزمندگانی که برای ملاقات می‌آمدند بی‌حال و دمغ بودند دیگر شوخی و خاطره تعریف نمی‌کردند و فقط برای ادای وظیفه برای عیادت دوست مجروح‌شان به بیمارستان می‌آمدند و می‌رفتند و ما هم از شرایط روحی آنها می‌فهمیدیم که عملیات موفق نبوده است.

- نوید شاهد قزوین: به نظر شما حمایت زنان از جبهه‌ها چه تاثیری بر روحیه مردان داشت؟
- همافر: مسلما حمایت زنان از جبهه‌ها در روحیه ایستادگی و مقاومت مردان تاثیر بسزایی داشت و موجب تشویق و ترغیب آنها در مبارزه با دشمنان، مقاومت در برابر متجاوزان و دفاع از ارزشها بود.

مجروحانی که مداوای دیگران را بر خود ترجیح می‌دادند/زنان، آینه تمام نمای ایثار در دفاع مقدس بودند

- نوید شاهد قزوین: خاطره‌ای از مداوای مجروحان در بیمارستان دارید برایمان بازگو کنید؟
- همافر: بله. در بیمارستان حین مداوای مجروحان، متوجه دو رزمنده شدم که روی نیمکت کنار درب ورودی سالن نشسته بودند. هر دو لباس‌های خاکی به تن داشتند و یکی از آنان سرش روی شانه دیگری بود. با دقت که نگاه انداختم دیدم یکی از آنان دستش را با چفیه خونینی محکم بسته است.

از آنجایی که خیلی آرام بودند و صدایی از آنها در نمی‌آمد با خود اندیشیدم لابد مشکل خاصی ندارند و مجروحیتشان سبک و سطحی است. یکی – دو ساعتی گذشت تا اینکه یکی از آنها مرا صدا کرد و گفت:«ببخشید خواهر! این برادر ما خونریزی دارد یک نگاهی به زخم او می‌کنید؟»

چهره‌اش را برانداز کردم. از صورت زرد و رنگ‌باخته او به شدت عرق می‌چکید. گفتم: چفیه را باز کن ببینم. مجروحی که 17-18 سال بیشتر نداشت، با احتیاط چفیه را از دور دست دوستش باز کرد. ناگهان با یک صحنه دل‌خراش و فراموش‌نشدنی مواجه شدم. 

پسر جوان تنها یک انگشت شست داشت و از چهار انگشت قطع‌شده‌اش خون به بیرون می‌جهید. دیگر به حال خودم نبودم. با اعتراض گفتم: چرا زودتر نگفتید؟ 

برادر رزمنده گفت: خودش وقتی این مجروحان مغز، دل و روده داغان را دید گفت بگذار اول به آنها برسند مال من سطحی است. بلافاصله به پزشک اطلاع دادم و او را به اتاق عمل بردند. با خود اندیشیدم که در منظر این رزمنده جوان، از دست دادن چهار انگشت در مسیر مکتب عشق، زخمی سطحی محسوب می‌شود! 

گفت‌وگو از زهرا محبی

مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده