شهید اردیبهشت
پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۴۱
شهید عبدالجلیل کارکوب زاده در سال 1338 در آبادان دیده به جهان گشود. او در تاریخ 26/2/60 در جبهه آبادان به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

نام او عبدالجلیل بود اما همه او را فریدون صدا می زدند. عبدالجلیل برادر بزرگتر شهید جمال کارکوب زاده بود. او خط زیبایی داشت و در سالهای نخستین انقلاب بر روی دیوارهای شهر آبادان سخنان امام و شعارهای انقلاب را می نوشت. روزی به او گفتم در کوچه ما هم شعار می نویسی او با لبخند پذیرفت و آن زمان دوست و آشنا شدیم.

با آغاز جنگ تحمیلی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آبادان شد و به دفاع از شهر پرداخت. فریدون بعد از شهادت برادرش جمال بسیار شوق شهادت را در سر می پروراند. در آن زمان شهر آبادان محاصره بود و برای خروج از شهر باید ار لنج که به کشتیهای کوچک ماهیگیری می گفتند استفاده می کردیم و از طریق آبراههای فرعی به خلیج فارس از شهر خارج می شدیم یا برمی گشتیم.

نیروی نظامی و مهمات مورد نیاز برای دفاع از شهر نیز از همین راه تامین می شد. در یکی از سفرها که برای مرخصی می رفتیم به همراه او بودم. او تنها خط زیبایی نداشت بلکه از کلام و سخن زیبا و دلنشینی بهره مند بود. یادم می آید او در این سفر این آیه شریفه را می خواند:

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

گمان نکنید آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.

این آیه شریفه با کلام زیبای ایشان بر روح و جان من می نشست و از شنیدن آن لذت می بردم.

آن روزها شهر آبادان مانند یک نیم دایره 120 درجه محاصره بود یک طرف جبهه اروند بود و یک طرف جبهه مدن. فریدون در جبهه مدن بود و من در جبهه اروند. نیمه های شب بود که نیروهای عراقی شروع به گلوله باران جبهه مدن کردن. در آن لحظه من نمی دانستم چه خبر شده فقط می دیدم گلوله های توپخانه و خمسه خمسه از بالای سر ما عبور می کنند و به طرف جبهه مدن به زمین می خورند. آسمان و زمین آتش بود. گلوله های آتشین آسمان را سرخ و زمین را به لرزه درآورده بودند. صبح آن روز فرمانده ما اعلام کرد دیشب بچه ها در جبهه مدن عملیات کردند و آن جبهه را آزاد کرده اند و آتش دیشب برای همین بوده است. همه خوشحال شدیم.

یکی دیگر از بچه ها گفت که شهدا را هم به بیمارستان شرکت نفت برده اند. یکدفعه من به یاد فریدون افتادم. از فرمانده اجازه گرفتم و به بیمارستان رفتم. بیمارستان شرکت نفت بسیار زیبا و سرسبز بود. با آن که فاصله کمی از دشمن داشت اما وقتی وارد آن می شدیم گویا از منطقه جنگی خارج شده ایم. اما من دلم شور میزد گویا حادثه ای رخ داده است. پرسیدم اسامی شهدا را کجا می توان دید دفتری را به من نشان دادند. با بی صبری به دفتر نگاه کردم. که ناگهان نام سه تن از بچه های مسجد را دیدم که در میان نام شهدا می درخشیدند و نام عبدالجلیل کارکوب زاده را در میان آنان دیدم. بغض گلویم را گرفته بود می خواستم گریه کنم اما جلوی خود را گرفتم. یاد ایه شریفه ای افتادم که فریدون برایم خوانده بود.

آری فریدون و همه شهدای راه حق زنده هستند و هم اکنون در نزد پروردگار از نعمتهای او بهره می برند...

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده