خاطره گویی استاد محصص از شهید جعفر پاو
جعفر پاو، دهم مرداد 1335، در روستای حیدریه از توابع شهرستان تاکستان به دنیا آمد. پدرش ابراهیم (فوت) و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. از سوی گروه جنگ های نامنظم در جبهه حضور یافت. پانزهم خرداد 1359، در سر پل ذهاب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش توپ به شهادت رسید. مزار او در امامزاده حسین شهرستان قزوین واقع است.
نوید شاهد قزوین:

روز آزمون ممتاز، در آزمون بزرگتری پذیرفته شد.

قبلاً بارها استاد محصص را در برنامه های مختلف هنری دیده بودم و این بار افتخار میزبانی وی برای گفت و گو در مورد شاگرد برترشان را داشتم.

تماس که گرفتم با وجود مشغله ی زیاد وقتی نام شهید پاو را شنیدند بدون درنگ قرار را پذیرفتند.

وارد دفتر که شدند و چشمشان به آثار شهید پاو خورد ، به یاد اولین سرمشق هایی که به او داده بودند افتاد و دیدم که آرام آرام اشک از چشمانشان جاری شد و زمزمه می کرد: جعفر بسیار تشنه ی یادگیری بود و من علاوه بر سرمشق هنری، سرمشق زندگی نیز به او می دادم.

* استاد شما چگونه با شهید پاو آشنا شدید؟

آن زمان من در پاساژ مرکزی قزوین کلاس خصوصی خوشنویسی داشتم. برای اولین بار جعفر را آنجا از پشت شیشه دیدم . من مشغول سرمشق دادن بودم و او از بیرون به کلاس نگاه می کرد. در را باز کردم و پرسیدم : کاری دارید؟

گفت: من به خوشنویسی علاقمندم. می توانم به کلاس شما بیایم؟

گفتم: این رشته ره دراز دارد و استقامت می خواهد.

گفت: اگر اجازه دهید می خواهم خوشنویسی را از شما یاد بگیرم.

قلم و دوات در اختیارش قرار دادم تا بنویسد، کاملاً مبتدی و تعلیم ندیده بود، ولی احساس کردم استعداد زیادی دارد و گفتم شما که علاقمندید شرایط کلاس را بسنجید و شهریه را فراموش کنید.

* اولین سرمشقی که به او دادید چه بود؟

- " ادب ، آداب دارد" و " هنر برتر از گوهر آمد پدید" هم دومین آنها بود.

* از جلسه ی اول حضور شهید پاو در کلاس چیزی به خاطر دارید؟

- اولین جلسه زودتر از من به کلاس آمده و پشت در ایستاده بود. قلم و مرکب و دفتری را هم که از فروشگاه انجمن خریداری کرده بود در دست داشت.

وارد کلاس که شدیم سرمشق هایش را نشان داد. دو صفحه پر نوشته بود " ادب آداب دارد".

* کدام ویژگی اخلاقی او مورد تحسین شما بود؟

- او هم هنرمند بود و هم معرفت هنری را درک کرده بود. در مقابل استادان بسیار با خضوع، خشوع و مودبانه رفتار می کرد تا آنجا که تا اجازه ی نشستن نمی دادی نمی نشست.

* چه تصویری از شهید پاو در ذهنتان هست؟

- قیافه ای محجوب و مودب با موهایی فر.

* شهید پاو در چه مرحله از آموزش خوشنویسی راهی جبهه شد؟

- چند هفته قبل از برگزاری امتحان دوره ی ممتاز پیش من آمد و گفت اگر اجازه دهید می خواهم به جبهه بروم. گفتم که شما هنرمند هستید و آینده ی درخشانی در خوشنویسی دارید و می توانید از طریق هنر به انقلاب خدمت کنید، ولی او به قدری عطش رفتن داشت که نتوانستم متقاعدش کنم.

سرمشق های زیادی برایش نوشتم و از او خواستم در جبهه هم مشق خوشنویسی کند.

* شهید پاو در جبهه هم تمرین خوشنویسی داشت؟

- بله، به خاطر دارم که یک روز با من تماس گرفت و گفت که ما هر روز به یاد شما هستیم. زمان بیکاری که دور هم جمع می شویم من به دوستانم خوشنویسی آموزش می دهم و وقتی که جنگ تمام شود شما شاگردان زیادی خواهید داشت.

* آخرین بار کی او را دیدید؟

- چند روز قبل از رفتن به جبهه برای خداحافظی پیش من آمده بود و روز 15 خرداد سال 1359 هم که شهید شد، روز برگزاری آزمون دوره ممتاز بود، اما گویا او در آزمون بزرگتری پذیرفته شده بود.

* چگونه از شهادتش مطلع شدید؟

- یکی از همرزمانش به کلاس آمد و گفت که جعفر در سر پل ذهاب مجروح شده و به شما سلام رسانده است. بعد پس از کلی مقدمه چینی خبر شهادتش را داد.

* آخرین صحبت:

 شهید پاو واقعاً خالصانه در اختیار انقلاب بود. او به مرادش که شهادت بود رسید و امیدوارم جوانان امروز به شهدا تاسی کرده و انقلاب را به نتیجه برسانند.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین




برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده