خاطره ای از شهید حسن محمدی نیکو به نقل از خواهر ایشان
خاطره ای که من به عنوان خواهر شهید از ایشان به خاطر دارم این است که :
یکسال تابستان ما تازه کلاس دوم راهنمایی را تمام کرده بودیم، هر دوی ما در یک کلاس درس می خواندیم، آن سال تابستان ما به الموت نرفتیم ، پدریم 2 هکتار زمین اجاره کرد که روی آن کار کنیم.
پدرم و حسن خیلی روی زمین زحمت کشیدند و در آخر کار 5000 تومان دستمزد گرفتند . من آن موقع به کلاس خیاطی می رفتم و خیلی علاقه داشتم، ولی چرخ خیاطی نداشتیم و این مرا بسیار آزار می داد و برای دوختن چیزهایی که یاد می گرفتم مجبور بودم به خانه همسایه بروم و به هر بهانه ای شده از چرخ همسایه استفاده کنم و حسن از این موضوع خیلی ناراحت می شد و وقتی که 5000 تومان را گرفت با پدرم صحبت کرد که برای من چرخ خیاطی بخرد تا من کمتر برای استفاده از چرخ خیاطی همسایه خجالت بکشم.
این از خود گذشتگی و اینکه او هیچ وقت به مال دنیا طمعی نداشت، در آن سال با 5000 تومان خیلی چیزها می توانست برای خودش بخرد ولی همه را داد و خواهرش را خوشحال کرد.
حالا آن چرخ خیاطی یادگار برادرم در دست من است و هر وقت که از آن استفاده می کنم دستهای خاکی او در نظرم زنده می شود.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.