وصیت نامه شهید علی تمجیدی
بار ديگر بحمداللّه نصيب مان شد تا در جبهه هاى نبرد حق عليه باطل حضور پيدا كنيم تا شايد - انشاءاللّه- بتوانيم با قدمى كه در راه او می گذاريم، گناهان گذشته مان را جبران كنيم و اميدى هم نيست به جز رحمت او كه ما را فرا خوانده و قسم ياد كرده كه پاك كننده ی گناهان رهروانش باشد.
مادر خوب و مهربانم! اميدوارم که حقى را كه بر گردنم دارى و زحماتى را كه برایم از كودكى برايم كشيدى، توانسته باشم ذره اى از آن درياى بي كران مهر و محبّت تو را، - اگر خدا قبول كند- ادا كرده باشم و توانسته باشم مايه ی سربلندى شما در روز رستاخيز باشم.
مادر عزيزم! من با تو چه می توانم بگويم كه هر چه دارم از تو دارم و هر چه می دانم، از تو فرا گرفته ام؛ از اسلام بگويم، از انقلاب بگویم، از امام بگويم، از شهادت بگویم، از ايثار و فداكارى بگويم، از صبر و مقاومت بگويم، از چه بگويم؟ كه هر چه دارم از تو دارم و تمامى آنها را از تو آموخته ام.
مادرم! اميدوارم كه با دلى بدون غم - به جان امام عزيزمان - و با قلبى شاد برايم دعا كنید تا شايد - انشاءاللّه - خدا از سر تقصيراتم در گذرد.
مادرم، در مرگ من شيون مكن و صبر كن؛ همچون زينب كه در مرگ
هفتاد و دو تن از بهترين.
... و اما شما خواهران عزيزم! شما مسوولیت سنگينى را بر دوش داريد كه همانا مسووليت
پرورش فرزندان آينده ی اين انقلاب است. كوشا باشيد كه به گفته ی امام عزيزمان: « مرد از دامن زن به معراج می رسد.» پس بكوشيد
كه اين امانت خدا را به درستى تحويل جامعه بدهيد تا در روز قيامت پيش حضرت زهرا(ع) و خانواده ی شهیدان، رو سياه نباشيد.
... و اما شما پدر بزرگوارم! اينجاست كه ديگر نمی توانم چيزى بگويم و ديگر قادر به بيان زحمات و صبر و بردبارى شما نيستم. ديگر قادر به بيان زحماتى كه در سردترين روزهاى زمستان و گرم ترين روزهاى تابستان با كارهاى طاقت فرسايى كه انجام می داديد، نيستم؛ ولی اميدوارم كه با مهربانى و با تمامى حقّى كه بر گردنم داريد، مرا عفو نماييد؛ چون من نتوانستم ، وظيفه ی فرزندى خود را نسبت به شما ادا کنم.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.