وصیت نامه شهید تقی رحمانی
تقی رحمانی، دهم مهر ۱۳۴۵، در شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش غلامرضا، کشاورز بود و مادرش پروین نام داشت. دانشجوی دوره کاردانی در رشته علوم‌اجتماعی و معلم بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هجدهم بهمن ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید تقی رحمانی

خدایا!  قرآن را آویزه گوش فرزندانمان قرار ده

 ستایش سزاوار پروردگاری است که انسان را از خاک آفرید و دوباره به خاک بر می گرداند و بعد از آن، دوباره زنده می کند و در یوم الحساب از او سؤال می کند، تا برای رفتار خود در دنیا پاسخ گوید و هر کس را از نیکی ها و بدی هایش در دنیا کارنامه ای است؛ پس باید انسان بداند که چه هست و به چه هدف خلق گردیده است و خلیفه خدا بودن، یعنی چه؟!
 ...و اینک که می رویم تا پرچم خونین کربلا را در سراسر گیتی، به همت اماممان، خمینی بت شکن، به اهتزاز درآورده و زمینه حکومت عدل جهانی را برای ظهور حضرت ولی عصر(عج) ایجاد نماییم، تا وعده خداوند -که حکومت مستضعفین است- به ثبوت برسد، نباید در هیچ راهی سکوت اختیار نماییم و کوتاهی به خرج دهیم.
در این راه من نیز میل دارم به خیل عزیزانی که در جبهه های جنگ با کفر مشغول نبرد هستند، بپیوندم و این مکتوب را به عنوان آخرین کلام و وصیتنامه می نگارم، تا نشانگر هدف و ایده ام بوده و راهگشایی برای نسل آینده و باقیماندگان باشد.
 اولین هدفم از این عزم، ادامه همان راه سرخ شهادت در راه خداست که در مواقع بحرانی -چون حال- بر همه مسلمانان و مؤمنان واجب است، که به امر ولی امر عازم جبهه جنگ با کفر و شرک گردیده و از اسلام محمدی(ص) دفاع نمایند و در این راه زنده و جاوید گردند، تا وعده خداوندی درباره آنان -که پس از شهادت زنده خواهند ماند- به انجام برسد؛ چرا که مفهوم «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عـالم دوام مـا»، به وضوح در آیات متعدد قرآنی بیان گردیده است؛
چرا که «ان الحیاه عقیده و الجهاد» -زندگی جز عقیده به جهاد نیست و باید در راه عقیده به الله، گام برداشت و جهاد نمود.
...و دیگر هدفم این که لبیک اجابت به ندای «هل من ناصر ینصرنی و هل من معین» امام حسین(ع) -که از پشت پرده تاریخ تاکنون به گوش می رسد و یاری می طلبد- بگویم و از ایثار جان و مال و ناموس خود در راه خدا دریغ نکنم، تا دین مبین اسلام از خطر نجات یافته و همچنان علم سبز محمدی(ص) در اهتزاز باشد.
...و مطلب دیگر، خطاب به همسرم و اعضای خانواده ام این است که بدانند سعادتی بالاتر از این نیست که یک انسان وارسته قدم در راه حق گذاشته و به جهاد بپردازد و این افتخاری است که کمتر نصیب کسان دیگر می گردد و این عزیزان نیز باید افتخار کنند که این سعادت نصیب من می گردد.
بدانید در شهادت من و در این راه، نباید کمترین غم و اندوهی به خود راه دهید؛ بلکه شُکر خدا را بجا آورده و تقوا و پرهیزکاری پیشه سازید و هیچگونه گریه نکنید و بلکه بخندید؛ زیرا «ای خوش آن کس را که وابسته بـه اوست / جـان خـود دادن بـه الله چه نکوست».
...و تو، همسرم! در مرگ من نکند که عزادار باشی و سیاه بپوشی؛ بلکه سرخ بپوش، به نشانه خط سرخ شهادت و به نشانه خون سرخ شهیدان اسلام و بدان که تو را بیشتر از هر چه و آنچه که در فکر می گنجد، دوست می دارم و به تو صمیمانه عشق می ورزم و بعد از خود، تو را به خدای بزرگ سپرده و به صبر و استقامت وصیت می کنم و بعد از خود، آزادت می گذارم تا هرگونه میل داری به ادامه زندگی بپردازی و فقط تنها خواسته ام منحرف نشدن تو از مسیر الله است و بس.
 فرزندمان را نیز به تو می سپارم و از تو می خواهم بعد از تولدش از سر چشمه اسلام کام یابش نموده و به پرورش وی بپردازی، که دیگری را بر او حق نیست.
بعد از ولادتش اگر ذکور بود، نامش را به یاد رسالت رهبر، «رسول» و یا به یاد نیکوکاری و احسان رهبر، «محسن» بگذار و اگر اناث بود به یاد اولین زن شهید راه اسلام، «سمیه» بنامش و سعی کن آن چنان بار آید که او نیز چون من به انتخاب شهادت بپردازد و از خط و مشی من به او بیاموز و قرآن را آویزه گوشش قرار ده و از کوچکترین انحراف و کجروی پرهیزش بدار.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده