وصیت نامه شهید محمد رجبی
محمد رجبی، دهم فروردین ۱۳۴۲، در روستای صالح‌آباد از توابع شهر کرج به دنیا آمد. پدرش حبیب‌الله، کشاورز بود و مادرش نجیبه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. هجدهم بهمن ۱۳۶۱، در خوزستان به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۶۹ پس از تفحص در گلزار شهدای روستای حاج‌تپه از توابع شهر آبیک به خاک سپرده شد.
نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید محمد رجبی

راه خدا ، بهترین راه هاست

 ای مقصد، معبود، مطلوب و آرزوی من!
قسم به عزّتَت، من کسی را که گناهانم را ببخشد، غیر از تو نمی دانم و آن که درهم شکستگی ام را جبران کند، جز تو نمی بینم.
به من رحم کن، هنگامی که از میان شعله های آتش دوزخ فریاد برآید: «جواد بن شفیع» کجاست؟ همان کسی که بواسطه آرزوهای دراز -با امروز و فردا کردن- وقت گذرانی کرد و در کارهای زشت عمر خود را تلف نمود.»
نهایت آرزویم آن باشد که بمیرم؛
ولی از مرگ خبری نباشد!!
ای خدای من! با چنین حال و احوالی که در پیش دارم به که پناه برم، تا مرا یاری کند و گناهانم را ببخشاید؟
 این بنده ضعیف، ذلیل، حقیر، مسکین و مستکین و از همه جا ناامید، فقط رو بسوی تو دارد.
دوست دارم همیشه به یاد تو باشم.
دوست دارم همیشه مطیع تو باشم.
دوست دارم همیشه مجری احکام تو باشم.
دوست دارم همیشه قبل از آن که سخنی بگویم و عملی انجام دهم، کاملاً بیندیشم که: «آیا تو نیز راضی هستی یا نه؟»
بارها تصمیم می گیرم و اراده می کنم که چنین باشم؛ اما چه کنم که شیطان مرا گول می زند و فریب می دهد و از راه بِدَرم می کند و اگر تو دستم را نگیری، باز بیشتر سقوط می کنم.
 ای خدا، ای پروردگار! کمکم کن.
خودت می دانی که اگر لحظه ای رحمتت را از بندگانت قطع کنی، نابود نابود خواهیم شد.
من به ناله و با کمال خضوع به درگاهت آمده ام و به خواری و ذلت بسویت رو آورده ام؛
پس اگر تو مرا از در بِرانی، دیگر به که رو آورم؟
 اگر تو ردم کنی از حضورت، پس به که پناه برم؟
پس، آه و تأسف و حسرت، از خجلت و افتضاح من و وای و اندوه و غم، از مصایب و کردار زشت و جنایت بزرگ من.
«هوای نفس پرستی»، مرا دلمرده ساخته است؛ تو ای خدا! از رجوع به لطف و کرمَت، باز این دل مرده ام را زنده گردان.
 خدایا! شهادتم را در راه اسلام و قرآن -که خاری در چشم دشمنان است- بپذیر.
 ای مادر مهربان و عزیزم! سلام مرا بپذیر و حلالم کن.
مبادا در فقدان من گریه کنی.
 اگر من شهید شدم، در سردر خانه مان پرچم های سبز برافراش و افتخار کن که فرزندت در راه خدا به این مقام بزرگ رسیده است.
 ای پدر ارجمندم! مرا حلال و با استقامت، صبر و شکیبایی، از انقلاب اسلامی دفاع کن.
مبادا روحیه خود را ببازی و گریه کنی؛ چون گریه تو باعث ناراحتی من است.
به دعای خیر پاسداران و رزمندگان اسلام -در هر کجای جهان- مشغول باش.
ای خواهران مسلمانم! شما نیز زینب(س) زمان باشید و در راه خدا مبارزه کنید.
ای خواهر کوچکم! شما از من خواسته بودی برایت جگر صدام را بیاورم و یک تانک! چه کنم که جگر صدام نجس و کثیف است و تانک هم بزرگ و نمی شود با آن بازی کرد!!
ولی -ان شاء الله- اگر پیروز شدیم، برایت نابودی صدام و پیروزی اسلام را هدیه می آورم و به زیارت امام حسین(ع) می روم و برایت یک گلوبند می گیرم و سوغاتی می آورم و اگر شهادت نصیبم شد، بدان نابودی صدام و پیروزی نهایی اسلام بر کفر جهانی را ارمغان آورده ام؛ چون این حمله، آخرین حمله و مرگ صد در صد صدام و صدامیان است.
برادران عزیزم! راه خدا بهترین راه هاست.
«جهاد اکبر»، همان جهاد با نفس است، که انسان را برای نزدیک شدن به خدا او را جا می گذارد؛ پس اول باید با نفس جنگید و بعد «جهاد اصغر» کرد.
 اگر شهید شدم، یکی از شما اسلحه مرا برگیرد و به صف رزمندگان بپیوندد.
 از خدا خواهانم که پوینده و کوشنده این راه باشید.
 ...و ای امت شهیدپرور ایران! تنها راه نجات اسلام و رهایی مستضعفین و پیروزی نهایی، پشتیبانی قاطع و بی دریغ از دولت جمهوری اسلامی و پیوستن به خط امام -که همان خط اصیل اسلام و محمد(ص) است- می باشد.
در هر کجا هستید از روحانیت مبارز دفاع کنید و امام عزیز و رهبر انقلاب را تنها نگذارید.
مرا هر کجا که می خواهید دفن کنید.
این را هم بدانید: اگر شهید شدم، امام حسین(ع) را می بینم و اگر زنده ماندم، قبر او را می بینم و با ادب و احترام زیارت می کنم.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده