خودش را زیر آب نگه داشته بود
شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۰۴
محسن تیموریا، بیستم آبان ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش عباس، معمار بود و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
نوید شاهد قزوین:
خاطره ای از شهید محسن تیموریا از زبان همرزش
خودش را زیر آب نگه داشته بود
خودش را زیر آب نگه داشته بود
مهدی کیامیری: آن روز، ما با هر مصیبتی که بود، از رود خروشان «اروند» عبور
کردیم و قایقمان میان سیمهای خاردار و «خورشیدی»ها به گل نشست و یکایک
دلیرمردان بسیجی با عبور از گل و لای، خودشان را به خاکریزهای فتح شده
رساندند، تا سرود مردان آفتاب را سر دهند.
وقتی به کنار خاکریز رسیدم، هنوز جنازهی «حسن»ـ که تیری به قلبش خورده بود ـ روی زمین افتاده بود و شبنمهای شبشکن بهاری، بر رخسارهاش نشسته بودند.
گویی ستارهای از آسمان فرو افتاده و در زمین سُکنی گزیده است.
در کنار سیمخاردارها، جنازهی دلاور جبههها، شهید «تیموریا» نیز به چشم میخورد، که هنگام باز کردن معبر، تیری به سرش خورده بود و برای این که معبر لو نرود و تلفات بیشتری ندهیم، خودش را زیر آب نگه داشته بود، تا بر سر پیمانش باقی بماند.
دیگر شب شده بود.
برای حملهای به خفاشان بعثی آماده شدیم و شبشکنان با کولهباری از تقوا و ایمان به سوی شکار «تانک»های پوشالی پیش میرفتند.
یکی ذکر میگفت؛ یکی ادعیه میخواند و دیگری با سکوتی عمیق، در اندیشهی آیندهای نه چندان دور غوطهور بود.
با درگیری تانکها و «آرپیجی»زنها، شیپور جنگ نواخته و مرد از نامرد مشخص شد.
روبهصفتان بعثی ـ که یارای مقابله با دلیرمردان بیشهی اسلام را نداشتند ـ با جا گذاشتن تانکها و خودروهای بسیار خود، پا به فرار گذاشتند.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.
وقتی به کنار خاکریز رسیدم، هنوز جنازهی «حسن»ـ که تیری به قلبش خورده بود ـ روی زمین افتاده بود و شبنمهای شبشکن بهاری، بر رخسارهاش نشسته بودند.
گویی ستارهای از آسمان فرو افتاده و در زمین سُکنی گزیده است.
در کنار سیمخاردارها، جنازهی دلاور جبههها، شهید «تیموریا» نیز به چشم میخورد، که هنگام باز کردن معبر، تیری به سرش خورده بود و برای این که معبر لو نرود و تلفات بیشتری ندهیم، خودش را زیر آب نگه داشته بود، تا بر سر پیمانش باقی بماند.
دیگر شب شده بود.
برای حملهای به خفاشان بعثی آماده شدیم و شبشکنان با کولهباری از تقوا و ایمان به سوی شکار «تانک»های پوشالی پیش میرفتند.
یکی ذکر میگفت؛ یکی ادعیه میخواند و دیگری با سکوتی عمیق، در اندیشهی آیندهای نه چندان دور غوطهور بود.
با درگیری تانکها و «آرپیجی»زنها، شیپور جنگ نواخته و مرد از نامرد مشخص شد.
روبهصفتان بعثی ـ که یارای مقابله با دلیرمردان بیشهی اسلام را نداشتند ـ با جا گذاشتن تانکها و خودروهای بسیار خود، پا به فرار گذاشتند.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.
نظر شما