من مرگ با عزت را انتخاب کرده ام
سهشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۴۶
غلامحسن اکبری زیارانی، ششم تیر ۱۳۳۲، در زیاران از توابه شهرستان آبیک قزوین به دنیا آمد. پدرش خان بابا و مادرش طاووس نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. متاهل و دارای دو دختر و یک پسر بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم فروردین ۱۳۶۶، در عملیات کربلای(ع)در شلمچه به اسارت نیروهای دشمن درآمده و در روز بیست و دوم فروردین ۱۳۶۶ به شهادت رسیده ودر قبرستان الکرخ عراق دفن و سپس پیکر مطهرش به ایران منتقل و نهم مرداد ۱۳۸۱ در زادگاهش به خاک سپرده شد.
به گزارش نوید شاهد قزوین:
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.
وصیت نامه شهید غلامحسن اکبری زیارانی
من مرگ با عزت را انتخاب کرده ام
من مرگ با عزت را انتخاب کرده ام
شما می دانید عراق کشوری مسلمان است.
آنان به کشوری حمله ور شده اند که این کشور با ظلم و جهل و بی حجابی جنگیده است.
روزی کوفیان برای کشتن فرزند رسول الله(ص) به کربلا رفتند و امروز هم به ایران آمدهاند.
در آن زمان یاران حسین(ع) اندک بودند؛ ولی امروز، فرزند حسین(ع) یاران باوفای زیادی دارد.
ای مردم! بدانید و آگاه باشید! آنهایی که به امام حسین(ع) حمله کردند و ادعای مسلمانی داشتند، همین ملت های بی دین بودند و آنها که حضرت مسلم(ع) را شهید کردند، همین کوفیان ناپاک بودند.
نگویید کفار به امام حسین(ع) حمله کردند؛ آن روز هم، آنها دَم از اسلام می زدند و امروز هم که به فرزند فاطمه(س)-امام امت- و به مملکت ما شیعیان حمله ور شدهاند، باز هم دَم از اسلام می زنند.
بدانید و آگاه باشید! نباید فریب بخوریم.
به یاد بیاورید قبل از ورود امام به ایران، چگونه بی حجابی و بی عفّتی، بی بند و باری و شرابخواری در این مملکت رایج بود.
این آیت حق آمد و بر دهان همهی کثافات زد و آنها را نابود کرد.
هم طاغوتیان نابود شده یا فرار کردند و هم روشنایی و نور آمد و تاریکی ها و بی دینی ها رفتند؛ پس بدانید که او دشمن بی دین ها و بی حجاب ها و بی بندوبارها است.
...و او امروز می گوید: «هل من ناصر ینصرنی؟» به این کربلا بیایید و دین خدا را یاری کنید و فقط برایش گریه نکنید؛ بلکه عملاً نشان دهید که به راستی برایش اگر در کربلا بودید، گریه می کردید.
من به یاد حسین(ع) و یارانش به این سفر رفتم؛ رفته ام تا به فرزند حسین(ع) یاری رسانم.
رفته ام تا نور پاک حضرت مهدی را ببینم.
رفته ام که نشان دهم که من یار امام حسین(ع) بوده ام.
من رفته ام تا ثابت کنم واقعاً امت حسینی بوده، در حقیقت سینه زن بوده ام.
رفته ام تا طومار ظلم و تجاوز و بی بندوباری و ستمکاری را از بین ببرم.
رفته ام تا بگویم من منتظر دیدن آقا امام زمان(عج) هستم و در رکابش دلیرانه می جنگم و گفته ام، که امام امت، خمینی بت شکن، آن پیر جماران، فرزند فاطمه(س) و فرزند امام حسین(ع) است، بر همین باور هستم که دیگر نگذارم که کفر بیاید تا روشنی را نابود کند.
من این را می دانم که همه خواهیم مُرد، چه دیر یا زود؛ ولی این را می گویم: حال که عاقبت انسانی مرگ است، پس من مرگ با عزّت و مرگ در دفاع از دین و مرگ سرخ حسینی را انتخاب کرده ام و می روم تا دشمن بعثیِ کافر و بی دین را شکسته و انتقام خون برادرانم را و انتقام خون حسین(ع) و یاران و فرزندانش را بگیرم.
اگر در این راه شهید شدم، که سعادتی خداوند نصیب من کرده است؛ ولی هدف من برقراری حکومت اسلامی و نابودکردن ظلم و ستم است.
می خواهم زنده مانده تا بنیان ظلم را بَرکنم و پس از پیروزی وقتی به سوی خدا رفتم، او از من راضی باشد که دینش را یاری کرده ام.
اگر در جنگ دلیرانه شهید شدم، برادرانی که وصیتنامهی مرا می خوانند، بدانند که آگاهانه و با اخلاص برای دفاع از دین خدا رفتم تا به این فیض دست یافتم؛ پس نگویید که من مُرده ام؛ بلکه شهید، خونش می جوشد و بر همهی برادران و دوستان این ندا را می دهد که حرمت خون شهیدان را داشته باشید و از اسلام و مسلمین دفاع کنید و زیر بار ظلم و ستم نروید؛ یاور مظلومان باشید؛ دشمن ستمکاران باشید؛ همیشه با ستمکاران بِرَزمید؛ چون این دنیا چندان ارزشی ندارد؛ همه خواهند رفت، پس چه بهتر زیر پرچم لا اله الا الله و محمداً رسول الله(ص) و در میدان رزم به لقاءالله بپیوندیم.
...و سفارشم به مردم زیاران این است: هر کس از من کوچکترین ناراحتی دارد، حلالم کند.
همه با هم مهربان باشند و به بچه های حزب اللهی کمک کنند تا بتوانند در انجام وظایف خود، موفق باشند.
...و سفارشم به بچه های حزب اللهی: همهی مردم را جذب کنید.
با آنها مهربان باشید؛ زیرا اسلام دین رحمت است نه دین راندن، آن هم با یک اشتباه کوچک.
به بزرگترها احترام بگذارید و آنان را به مسجد دعوت کنید و مهربان باشید تا به آنها بفهمانید که شما واقعاً یک حزب اللهی هستید.
طوری رفتار کنید که مردم تشویق شوند تا با مالها و جانهایشان به جبهه کمک کرده تا ان شاء الله، اسلام پیروز شود.
والسلام دوستدار شما و خدا و بندگان خدا و عاشقان الله و رزم و شهادت
غلامحسن اکبری زیارانی
آنان به کشوری حمله ور شده اند که این کشور با ظلم و جهل و بی حجابی جنگیده است.
روزی کوفیان برای کشتن فرزند رسول الله(ص) به کربلا رفتند و امروز هم به ایران آمدهاند.
در آن زمان یاران حسین(ع) اندک بودند؛ ولی امروز، فرزند حسین(ع) یاران باوفای زیادی دارد.
ای مردم! بدانید و آگاه باشید! آنهایی که به امام حسین(ع) حمله کردند و ادعای مسلمانی داشتند، همین ملت های بی دین بودند و آنها که حضرت مسلم(ع) را شهید کردند، همین کوفیان ناپاک بودند.
نگویید کفار به امام حسین(ع) حمله کردند؛ آن روز هم، آنها دَم از اسلام می زدند و امروز هم که به فرزند فاطمه(س)-امام امت- و به مملکت ما شیعیان حمله ور شدهاند، باز هم دَم از اسلام می زنند.
بدانید و آگاه باشید! نباید فریب بخوریم.
به یاد بیاورید قبل از ورود امام به ایران، چگونه بی حجابی و بی عفّتی، بی بند و باری و شرابخواری در این مملکت رایج بود.
این آیت حق آمد و بر دهان همهی کثافات زد و آنها را نابود کرد.
هم طاغوتیان نابود شده یا فرار کردند و هم روشنایی و نور آمد و تاریکی ها و بی دینی ها رفتند؛ پس بدانید که او دشمن بی دین ها و بی حجاب ها و بی بندوبارها است.
...و او امروز می گوید: «هل من ناصر ینصرنی؟» به این کربلا بیایید و دین خدا را یاری کنید و فقط برایش گریه نکنید؛ بلکه عملاً نشان دهید که به راستی برایش اگر در کربلا بودید، گریه می کردید.
من به یاد حسین(ع) و یارانش به این سفر رفتم؛ رفته ام تا به فرزند حسین(ع) یاری رسانم.
رفته ام تا نور پاک حضرت مهدی را ببینم.
رفته ام که نشان دهم که من یار امام حسین(ع) بوده ام.
من رفته ام تا ثابت کنم واقعاً امت حسینی بوده، در حقیقت سینه زن بوده ام.
رفته ام تا طومار ظلم و تجاوز و بی بندوباری و ستمکاری را از بین ببرم.
رفته ام تا بگویم من منتظر دیدن آقا امام زمان(عج) هستم و در رکابش دلیرانه می جنگم و گفته ام، که امام امت، خمینی بت شکن، آن پیر جماران، فرزند فاطمه(س) و فرزند امام حسین(ع) است، بر همین باور هستم که دیگر نگذارم که کفر بیاید تا روشنی را نابود کند.
من این را می دانم که همه خواهیم مُرد، چه دیر یا زود؛ ولی این را می گویم: حال که عاقبت انسانی مرگ است، پس من مرگ با عزّت و مرگ در دفاع از دین و مرگ سرخ حسینی را انتخاب کرده ام و می روم تا دشمن بعثیِ کافر و بی دین را شکسته و انتقام خون برادرانم را و انتقام خون حسین(ع) و یاران و فرزندانش را بگیرم.
اگر در این راه شهید شدم، که سعادتی خداوند نصیب من کرده است؛ ولی هدف من برقراری حکومت اسلامی و نابودکردن ظلم و ستم است.
می خواهم زنده مانده تا بنیان ظلم را بَرکنم و پس از پیروزی وقتی به سوی خدا رفتم، او از من راضی باشد که دینش را یاری کرده ام.
اگر در جنگ دلیرانه شهید شدم، برادرانی که وصیتنامهی مرا می خوانند، بدانند که آگاهانه و با اخلاص برای دفاع از دین خدا رفتم تا به این فیض دست یافتم؛ پس نگویید که من مُرده ام؛ بلکه شهید، خونش می جوشد و بر همهی برادران و دوستان این ندا را می دهد که حرمت خون شهیدان را داشته باشید و از اسلام و مسلمین دفاع کنید و زیر بار ظلم و ستم نروید؛ یاور مظلومان باشید؛ دشمن ستمکاران باشید؛ همیشه با ستمکاران بِرَزمید؛ چون این دنیا چندان ارزشی ندارد؛ همه خواهند رفت، پس چه بهتر زیر پرچم لا اله الا الله و محمداً رسول الله(ص) و در میدان رزم به لقاءالله بپیوندیم.
...و سفارشم به مردم زیاران این است: هر کس از من کوچکترین ناراحتی دارد، حلالم کند.
همه با هم مهربان باشند و به بچه های حزب اللهی کمک کنند تا بتوانند در انجام وظایف خود، موفق باشند.
...و سفارشم به بچه های حزب اللهی: همهی مردم را جذب کنید.
با آنها مهربان باشید؛ زیرا اسلام دین رحمت است نه دین راندن، آن هم با یک اشتباه کوچک.
به بزرگترها احترام بگذارید و آنان را به مسجد دعوت کنید و مهربان باشید تا به آنها بفهمانید که شما واقعاً یک حزب اللهی هستید.
طوری رفتار کنید که مردم تشویق شوند تا با مالها و جانهایشان به جبهه کمک کرده تا ان شاء الله، اسلام پیروز شود.
والسلام دوستدار شما و خدا و بندگان خدا و عاشقان الله و رزم و شهادت
غلامحسن اکبری زیارانی
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.
نظر شما