ملت ایران؛ فاتحان نهایی و وارثان خون شهیدانند!
سهشنبه, ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۰۲
جهانبخش جلیلوند، پنجم مرداد ۱۳۴۵، در روستای ضیاآباد از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش علیشاه، کشاورز بود و مادرش اقدس نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. پنجم اردیبهشت ۱۳۶۶، در مریوان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر و گوش، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.
به گزارش نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید جهانبخش جلیلوند
ملت ایران؛ فاتحان نهایی و وارثان خون شهیدانند!
خوشا به حال ما و خوشا به حال شما که در جبهه ای می رزمیم که انسانهایش
دریایی از معرفتند؛ خالصانه سلاح برمی دارند و شجاعانه می رزمند و عاشقانه
جان به جان آفرین تسلیم می دارند.
شما وارثان این جبهه اید که باید ابوالفضل وار از آن پاسداری کنید.
تو ای مادرم! زینب وار در سوگ من مقاومت کن که من هم شهیدی از شهیدان نینوای حسینم.
...و تو ای پدرم! خوشحال باش که امانتداری نیکو برای حق بودی؛ انسان باید عاقبت بمیرد، پس چرا نیکو نمیرد؟
پدر جان! خون من هدیه ای بود از طرف تو به خدا، وطن و امام.
پدر جان! باید مرا عفو کنی؛ چون که تو یارای کارکردن نداری و من نتوانستم عصای دست تو باشم؛ مرا ببخش چرا که قبل از آن که کمکت کنم، رفتم.
پدر جان! من، نه از کسی طلبکارم و نه به کسی بدهکار؛ فقط یک جان به خدا بدهکار بودم، که دادم و چه نیکو جان دادنی که حق به پیشوازم آمد و من به مهمانی خدا رفتم.
وصیتنامه ام را در ورقه ی نامه نوشتم که گل دارد و نشانه ی شادی است و جز به این صورت نمی توان به مهمانی رفت!
پدر جان! می دانم پیری و نای کارکردن نداری و امید به من بسته بودی؛ ولی خدا را هیچ وقت فراموش نکن که یار مستمندان و رنجبران است و خدا صابرین را دوست می دارد.
گفتنی ها با شما بسیار دارم؛ ولی چون وقت تنگ است، بگذار قدری هم با ملت ایران و امامم صحبت کنم و بگویم که فاتحان نهایی و وارثان خون شهیدانند و تو ای امام! نور خدایی که بر سایه ی شوم ظلم تاختی و نه تنها ملتی را، بلکه جهانی را روشنی بخشیدی و خوشا به حال ما ملت ایران که از یاران توییم و یاور تو. سرباز وظیفه؛ جهانبخش جلیلوند
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.شما وارثان این جبهه اید که باید ابوالفضل وار از آن پاسداری کنید.
تو ای مادرم! زینب وار در سوگ من مقاومت کن که من هم شهیدی از شهیدان نینوای حسینم.
...و تو ای پدرم! خوشحال باش که امانتداری نیکو برای حق بودی؛ انسان باید عاقبت بمیرد، پس چرا نیکو نمیرد؟
پدر جان! خون من هدیه ای بود از طرف تو به خدا، وطن و امام.
پدر جان! باید مرا عفو کنی؛ چون که تو یارای کارکردن نداری و من نتوانستم عصای دست تو باشم؛ مرا ببخش چرا که قبل از آن که کمکت کنم، رفتم.
پدر جان! من، نه از کسی طلبکارم و نه به کسی بدهکار؛ فقط یک جان به خدا بدهکار بودم، که دادم و چه نیکو جان دادنی که حق به پیشوازم آمد و من به مهمانی خدا رفتم.
وصیتنامه ام را در ورقه ی نامه نوشتم که گل دارد و نشانه ی شادی است و جز به این صورت نمی توان به مهمانی رفت!
پدر جان! می دانم پیری و نای کارکردن نداری و امید به من بسته بودی؛ ولی خدا را هیچ وقت فراموش نکن که یار مستمندان و رنجبران است و خدا صابرین را دوست می دارد.
گفتنی ها با شما بسیار دارم؛ ولی چون وقت تنگ است، بگذار قدری هم با ملت ایران و امامم صحبت کنم و بگویم که فاتحان نهایی و وارثان خون شهیدانند و تو ای امام! نور خدایی که بر سایه ی شوم ظلم تاختی و نه تنها ملتی را، بلکه جهانی را روشنی بخشیدی و خوشا به حال ما ملت ایران که از یاران توییم و یاور تو. سرباز وظیفه؛ جهانبخش جلیلوند
نظر شما