برای مردان غیرتمند، سزا نیست که در خانه بمانند
يکشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۲۹
محمود عظیمیشهرکی، نهم مرداد ۱۳۴۵، در روستای شهرک از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد. پدرش غلامرضا، خواربار فروش بود و مادرش گلستان نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۶۶، در بمباران هوایی پادگان پسوه به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
به گزارش نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید محمود عظیمی شهرکی
برای مردان غیرتمند، سزا نیست که در خانه بمانند
برای مردان غیرتمند، سزا نیست که در خانه بمانند
با سلام و درود بر یگانه منجی عالم بشریت و امام امت و رزمندگان غیور که
مردانه می جنگند و عاشقانه به شهادت می رسند و سلام و درود بر شهدای کربلای
حسینی تا شهیدان خونین کربلای ایران و بر حسین مظلوم(ع)؛
سلامی به گرمای خورشید درخشان و ماه تابان و به زلالی چشمه های جوشان، به پدر و مادر، خواهران و برادرانم که برایم زحمت های زیادی کشیدند و رنج ها تحمل نمودند تا مرا به این حد رساندند.
چه کنم دشمن آمده و چنگ و دندان نشان می دهد و برای مردان غیرتمند، سزا نیست که در خانه بمانند.
پس شما هیچ نگران نباشید؛ بلکه افتخار کنید که پسرتان راه راست و راه حسین(ع) را دنبال می کند.
خون من که از خون هفتاد و دو تن یاران حسین(ع) سرخ تر نیست و من بالاتر از بهشتی ها، باهنرها، رجایی ها، صدرالدین ها، پاسدار شهید اصغر امامی و رشید شکری ها نیستم.
سفارش من در آخر به شما این است که پس از شهادتم برایم گریه نکنید؛ بلکه برای حسین(ع) گریه کنید که در کربلای سوزان، غریب و تنها به شهادت رسید.
لباس سیاه نپوشید و عزا نگیرید؛ زیرا شب شهادت، شب دامادی ام می باشد.
اگر سعادت شهادت در میدان جنگ قسمتم شود، یک موهبت الهی است.
در آخر از خواهران و برادرانم می خواهم که صبور و همچون کوه، استوار در مقابل شهادتم باشند.
مادر! من به آرزویم رسیدم؛ شیرت را حلالم کن.
از خواهرانم می خواهم حجاب خود را حفظ کنند؛ برای اینکه حجاب اسلحه ای است رو به دشمن کافر!... شایعه افکنی نکنید!!
مادر عزیزم! اگر افتخار می کنی که فرزندت به این راه رفته است، نباید ناراحت باشی؛ بلکه باید به دست خود برایم کفن بدوزی!
آخرین و مهمترین چیزی که از شما می خواهم و به آن تأکید دارم این است که دنباله رو راه امام باشید که تمام عمرم فدای یک لحظه از عُمر پر برکت او باد.
دیگر عرضی ندارم؛ خدا حافظ تا ابد...
خداحافظ؛ ای دنیای فانی!
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.سلامی به گرمای خورشید درخشان و ماه تابان و به زلالی چشمه های جوشان، به پدر و مادر، خواهران و برادرانم که برایم زحمت های زیادی کشیدند و رنج ها تحمل نمودند تا مرا به این حد رساندند.
چه کنم دشمن آمده و چنگ و دندان نشان می دهد و برای مردان غیرتمند، سزا نیست که در خانه بمانند.
پس شما هیچ نگران نباشید؛ بلکه افتخار کنید که پسرتان راه راست و راه حسین(ع) را دنبال می کند.
خون من که از خون هفتاد و دو تن یاران حسین(ع) سرخ تر نیست و من بالاتر از بهشتی ها، باهنرها، رجایی ها، صدرالدین ها، پاسدار شهید اصغر امامی و رشید شکری ها نیستم.
سفارش من در آخر به شما این است که پس از شهادتم برایم گریه نکنید؛ بلکه برای حسین(ع) گریه کنید که در کربلای سوزان، غریب و تنها به شهادت رسید.
لباس سیاه نپوشید و عزا نگیرید؛ زیرا شب شهادت، شب دامادی ام می باشد.
اگر سعادت شهادت در میدان جنگ قسمتم شود، یک موهبت الهی است.
در آخر از خواهران و برادرانم می خواهم که صبور و همچون کوه، استوار در مقابل شهادتم باشند.
مادر! من به آرزویم رسیدم؛ شیرت را حلالم کن.
از خواهرانم می خواهم حجاب خود را حفظ کنند؛ برای اینکه حجاب اسلحه ای است رو به دشمن کافر!... شایعه افکنی نکنید!!
مادر عزیزم! اگر افتخار می کنی که فرزندت به این راه رفته است، نباید ناراحت باشی؛ بلکه باید به دست خود برایم کفن بدوزی!
آخرین و مهمترین چیزی که از شما می خواهم و به آن تأکید دارم این است که دنباله رو راه امام باشید که تمام عمرم فدای یک لحظه از عُمر پر برکت او باد.
دیگر عرضی ندارم؛ خدا حافظ تا ابد...
خداحافظ؛ ای دنیای فانی!
نظر شما