وصیت نامه شهید علیرضا حاجی کرما
علیرضا حاجی‌کرما، چهاردهم دی ۱۳۴۵، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش حسن، کارگر کارخانه بود و مادرش مولود نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سی‌ام تیر ۱۳۶۷، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
به گزارش نوید شاهد قزوین:

وصیت نامه شهید علیرضا حاجی کرما

از خدا شهادت می طلبم تا به او نزدیک تر شوم.

 با سلام به ارواح پُر فتوح سالار شهیدان، حسین بن على(ع)؛ سپاس خدا را که به من زندگى بخشید.
شکر خدا را که به من، پدر و مادر نیکو بخشید و در خانواده ی مذهبى به دنیا آمدم.
سپاس خدا را که -از میان ادیان الهى اش- مرا مسلمان آفرید و آن هم شیعه ی جعفرى.
افتخار دارم که پیامبر من، خاتم پیامبران است و قرآن را -که بهترین کتاب آسمانى است- بر حضرت محمد (ص) وحى کرد که همانند آن نیامده و نخواهد آمد.
شُکر بی کران دارم از اینکه دوازده امام و چهارده معصوم دارم؛ حضرت على(ع) دارم و یازده فرزندش و... هر آنچه خدا خواهد، رضایم به رضایش.
دنیا محل گُذر است، چند صباحى بیاییم و برویم؛ به قول شاعر: «رفتند و رویم و دیگران آیند و روند».
حالا با قلبى شاد از میان شما مى ‏روم.
مادرم! چه زحمت ها که برایم کشیدى؛ شبها لالایى گفتى؛ نخوابیدى و من خوابیدم؛ ممنونم.
پدرم! چه زحمات سختی را متحمل شدى؛ در گرماى تابستان و سرماى زمستان کار کردى، تا ما سختى نکشیم؛ حلالم کن.
من از تمام برادران و خواهرانم تشکّر مى‏ کنم. وصیّتم این است که هر چقدر مى‏ توانید، به بیچارگان و بینوایان و همسایگان کمک کنید.
من از تمام آشنایان تشکر مى‏ کنم.
نماز و روزه را تا آنجایى که دانسته ‏ام به جا آورده و خدا را اطاعت کرده ام و به نداى حق لبیک گفته ام.
چیزى ندارم که بگویم؛ فقط از خدا شهادت مى‏ طلبم تا به او نزدیک تر شوم.
خدایا! پروردگارا! تو مى ‏دانى که چقدر کوچکم!
گناهانم را ببخش و مرا مورد عفو خود قرار بده.
تاکنون در چندین عملیات شرکت کرده ام، شهادت را نصیبم نکردى؛ اما دوست دارم به تو نزدیک شوم، آن هم به هر راهى که مى ‏دانى.
به ندایم لبیک بگو! خدایا! عملیات نزدیک شده؛ روز موعود فرا رسیده؛ چند روزى به پایان خدمت مقدس سربازیم بیش نمانده؛ حالا رَدَّم نکن تا در قیامت توانسته باشم، سرم را بالا بگیرم!
من که می گویم شیعه هستم؛ چرا دنباله رو پیامبر و امامان نباشم؟
راه مقدس دفاع از وطن و ناموس را با جان و دل خریدم تا با صاحب الزمان(عج) محشور شوم.
چیزى براى گفتن ندارم؛ امیدوارم خدا و على(ع) و یازده فرزندش و پدرم و مادرم و همه از من راضى باشند.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده