وصیت نامه شهید علیرضا کشاورز محمدیان
علیرضا کشاورز‌‌ محمدیان، دهم خرداد ۱۳۳۳، در روستای سیاهپوش از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش دادامعلی، کشاورز بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم مرداد ۱۳۶۰، در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، سینه و شکم به شهادت رسید. مزار او در بهشت‌زهرای شهر تهران قرار دارد.
به گزارش نوید شاهد قزوین:

وصیت نامه شهید علیرضا کشاورز محمدیان

چه زیباست زندگی در روزگار حکومت مهدی (عج)

 اگر چه در بین تمامی کشورها، فقط یک کشور و از میان تمامی ملت ها، فقط ملت مسلمان ایران به «حبل الله» چنگ زده است و از میلیاردها نفر جمعیت -به نسبت- جمعیت کمی حق پویند و راه الله را -که تنها راه سعادت و نجات بشریت از تمامی گرفتاری ها و مشکلات مادی و معنوی می باشد- سرمشق زندگی خود قرار داده اند؛ ولی همین ملت مسلمان ایران -به رهبری امام خمینی- زمینه ی مساعدی را برای ظهور منجی انسانها و ختم اوصیا، مهدی(عج) آماده خواهد ساخت و در التزام رکاب او، تمامی مستکبرین را نابود و پرچم پُر افتخار اسلام را بر بلندترین نقاط جهان و بر بام کاخ هایی که از نو به جای کاخ های ظلم و ستم ساخته شده اند، به اهتزاز در خواهد آورد.
چه زیباست زندگی در روزگار حکومت مهدی(عج)، آن گاه که تمامی باطل ها و زایدها به کناری بروند و همه راه الله را بپویند و دیگر مرزی و مرزبانی بین شهرها نباشد.
اینک که این همه نیرو برای کُشتن یکدیگر و به کار انداختن کارخانه های اسلحه سازی و قتل عام مردمان راه می اندازند یا این همه بودجه و زمان برای ساختن انواع و اقسام اسلحه ها صرف می کنند (در حالی که هر روز چند هزار نفر بر اثر فقر مالی از بین می روند)، در زمان مهدی (عج)، دیگر این همه زاید و باطل وجود نخواهد داشت و دیگر کسی فقر مالی و معنوی را لمس نخواهد کرد و همه برای الله دست در دست هم به عبادت بر خواهند خاست، که -ان شاء الله- چنین روزی نزدیک است.
این دوران، یکی از بهترین دورانی است که نصیب ما امت مسلمان ایران گردیده است.
دورانی که بزرگترین سعادت، یعنی «شهادت» را نصیب ما ساخت. حقیقتاً تمام عمر ما، فدای لحظه های عمر امام خمینی باد، که چندین هزار نفر را به بالاترین درجات، یعنی شهادت مفتخر ساخت؛ چیزی که آن را با تمامی ثروت های دنیا هم نمی شود خرید.
...و اما در پایان، از مادر عزیزم و پدر بزرگوارم و مخصوصاً مادربزرگم -که برای من در دوران کودکی زحمات زیادی را متحمل شدند- خواهشمندم هرگونه بی حرمتی از اینجانب دیدند، ببخشند.
...و اما از همسر عزیزم نیز خواهانم که هر ناراحتی از طرف من در این دو سال -که نزدیک به یک سال آن را در خانه نبودم و او را در مشکلات زندگی تنها گذاشتم- دیده است، چشم پوشی کند.
...و اما یک چیزی که در جنگ عادی است، این که ممکن است جنازه ی من به دلایل مختلف نقص عضو داشته باشد و یا این که بعد از مدتها فقط اسکلتم به دست شما پدر و مادرم برسد و یا این که اصلاً ناپدید شوم! اگر معلوم شد که حتماً شهیدم و دیگر جنازه ام پیدا نخواهد شد، فقط یک عکس از من، سر قبر «نصیر» و پیش عکس او نصب کنید.
مادر جان! سر نماز دعا کن خدا گناهانم را ببخشد و مرا جزو شهدای اسلام محسوب کند.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده