زندگینامه
بهروز عباسی‌نیارکی، یازدهم تیر ۱۳۴۸، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش زمان، کارگر بود و مادرش سیده‌باجی نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به کتف، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.

به گزارش نوید شاهد قزوین:

وصیت نامه شهید بهروز عباسی‌نیارکی

دنیا را سخت نگیرید و به زندگی تان لذت بخشید

بار دیگر سعادتى نصیب گردید و فرصتى پیش آمد تا تکرارى روى دهد که شاید موجب پاکى گذشته‏ ها و رفع گناهان باشد که در این بین امیدى نیست به جز رحمت او که ما را به سوى خود فراخوانده و قسم یاد کرده است که گناهان رهروان راهش را پاک کند.
امیدوارم در آن لحظه که مشغول خواندن این کلمات هستید، با قامتى استوار و رویى گشاده و با دلى بى‏ غصّه و اندوه، چند کلمه ‏اى از من به یادگار بشنوید و بدانید که بین این دو لحظه ثانیه ‏اى بیش فاصله‏ نیست.
در میدان مسابقه ی دنیا، همه بى اراده به سوى تولدى مجدّد به سرعت پیش مى‏ روند؛ پس چه جاى اندوه که این تکامل -از ماده به ماوراء- سرنوشت انسان است؛ حال با کمى زودتر یا دیرتر!
مادر مهربانم! امیدوارم توانسته باشم زحماتى را که بر گردنم داشتى و مَشقّاتى که از کودکى برایم تحمل کردى، به این وسیله -اگر خدا قبول کند- اَدا کرده و توانسته باشم مایه ی سربلندیت را -در روز رستاخیر- فراهم آورم و تو نیز در زمره ی اطرافیان سرور شهیدان، حسین(ع) و فاطمه(س) درآیى.
مادر عزیزم! مبادا از شهادت من دلگیر و ناراحت شوى.
اگر راحتى مرا مى‏ خواهى، به یاد خدا و چون کوه استوار باش.
من با تو مادرِ خوبم چه مى‏ توانم بگویم که هر چه دارم و هر چه مى ‏دانم، از تو فرا گرفته ‏ام.
از انقلاب بگویم یا از اسلام و یا از امام بگویم که تمام این ها را از تو آموختم؟!
چه بگویم جز این که با همان صلابت همیشگى و با همان ایمان محکم بر قضاى الهى صبر کن و به تمام جهان و نسل آینده، درس استقامت، مبارزه و شهامت بیاموز.
...و اما حضورِ پدر و سرور گرامی ام! اینجا است که دیگر قلم از حرکت می ایستد.
آخر چه بگویم به تو که درس استقامت، شهامت و شهادت را به من آموختى؟
تویی که خود مرا تربیت کردى و به این راه فرستادى و برایم آرزوى شهادت کردی.
پدر بزرگوارم! هر چند که هیچ گاه نتوانستم وظیفه ی فرزندى ام را اَدا کنم؛ اما مى‏ دانم آن قدر مهربان هستى که مرا به خاطر تمامى خطاهایم عفو کنى.
پدر عزیزم! امیدوارم اکنون توانسته باشم، لیاقت خود را براى فرزندىِ پدرى چون تو به اثبات برسانم.
پدر عزیزم! بعد از من، از هیچ کس و از هیچ جا کمکى انتظار نداشته باش که مى ‏دانم ندارى! -ان شاء الله- در پرتو رحمت الهى بیش از پیش در فعالیت‏ هایت -براى پیشبرد انقلاب و جمهورى اسلامى- موفق باشى و به مانند الگویى براى جامعه، به همه درس استقامت و شهامت بیاموزى.
هیچ دلم نمى ‏خواهد شهادت من باعث شود که خانواده ‏ام در ناراحتى و غم فرو روند.
اگر مى ‏خواهید مرا شاد کنید، شاد باشید و از گریه کردن پرهیز نمایید.
زیاد فکر نکنید که این دنیا دار فنا است و ارزش آن را ندارد که انسان این مدت کوتاه را براى خودش تلخ کند و در ناراحتى به سر بَرد؛ پس به جاى این که وقت گران بهای تان را به این امور صرف کنید، به خودسازى، مطالعه، عبادت و فعالیت های فکرى و بدنى براى انقلاب و اسلام بپردازید، که حتى یک لحظه همین لحظه است و در روز از لحظه لحظه‏ هاى هر فرد حساب مى ‏رسند؛ پس سعی تان بر آن باشد که از هر لحظه ی عمرتان، حداکثر بهره ‏بردارى را بکنید.
دنیا را سخت نگیرید و با صفا، صمیمت و مهربانى به زندگى ‏تان لذَّت و به تکامل آخرت تان نور و خشنودى بخشید.
موقعیت حساس خود را درک کنید که -خدای ناکرده- مبادا ضد انقلاب از رفتارتان سوء استفاده نماید.
به یاد خدا باشید، نماز را به پا دارید و به مفهوم کلماتى که بر زبان مى ‏آورید، دقت کنید.
با دل تان سخن بگویید و از اَعماق وجودتان او را صدا بزنید. روح تان را به درگاه او روانه کنید و به پرواز درآیید و تا عرش اعلی به پیش روید.
درها همه باز است و از نگهبان ها خبرى نیست!
به خدا قسم که شیرین ‏تر از این معراج، در این دنیا لذَّتى نیست.
به جهان بنگرید و در آن تفکر کنید؛ به مرگ بیندیشید و آن چنان به دنیا بنگرید که گویی لحظه ‏اى بعد، دیگر نخواهید بود.
قید و بند مادیّات را بشکنید و خود را از این زندان برهانید تا بتوانید به پرواز درآیید و آزادانه اوج گیرید و به معراج معشوق –لقاءالله- و لذَّت دیدارنایل آیید.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده