والفجر 8 – شهید ولیالله ورسته
به گزارش نوید شاهد قزوین:
خاطرات
(امید ورسته) فرزند شهید: شبی قبل از اینکه مرخصی پدرم تمام شود و برای
سومین بار به جبهه اعزام شود، زیر کُرسی نشسته بودیم که به من گفت: پسرم از
تو می خواهم وقتی من شهید شدم برایم گریه نکنی و در سر مزارم شیرینی بین
مردم پخش کنی.
من از حرف پدر خنده ام گرفت و گفتم: این حرفها چیست؟ و او اصرار کرد که حتماً این کار را انجام دهم که من برای یک لحظه دلم ریخت و از حرفهایش متوجه شدم که ایشان از ته دل می گوید و می خواهد که این کار را برایش حتماً انجام بدهم.
آن روزها ما در حال ساختن خانه بودیم، وقتی از پدر پرسیدم، آیا خانه قشنگ شده است یا نه، گفت: خدا نصیب خودتان بکند، خیلی خوب شده است.
ایشان آن روزها طوری حرف می زد که برای ما یقین شده بود که سومین اعزام،
آخرین اعزام او به جبهه هاست که همینطور هم شد.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.