نوید شاهد-وقتی از جبهه آمد شروع به کار و تلاش کرد موقع جنگ مجددا به جبهه رهسپار شد برادرش گفت:«چرا مجددا می روید مگر شما یک بار خدمت نکردید» سید کاظم با لبخندی رو به برادر کرد و با آهی از ته جانش گفت:«آخر هنوز به آرزوی خود نرسیده ام»  برادرش سید ابراهیم از او پرسید:«مگر چه آرزویی دارید؟» گفت:«در راه دین شهید شوم و آرزو دارم که از ناحیه پیشانی و جایی که مهر نماز را لمس می کنم گلوله اصابت کند و شهید بشوم».آنچه می خوانید بخشی از خاطره مادر شهید "سید کاظم منفرد" است که در ادامه سایت نوید شاهد خوزستان برای علاقه مندان منتشر می کند.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید سید کاظم منفرد بيست و سوم آبان 1340 ، در شهرستان خرمشهر به دنيا آمد. پدرش سيدمحمدحسن، كارگر بود و مادرش فريه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. سيزدهم تير 1363 ، در پاسگا هزيد عراق بر اثر اصابت تركش به سر و پا، شهيد شد. پيكرش در گلزار شهداي روستاي ويس تابعه شهرستان اهواز به خاك سپرده شد.

متن خاطره:

از کودکی پسری مهربان و خوشرفتار بود. او را به گونه ای تربیت کرده بودم که همیشه باعث می شد دستهایم را رو به آسمان بیاورم و از خدا برای دادنش سپاسگزاری کنم .وقتی که بزرگتر شد نماز خواندن را به یادش دادم ،بسیار دیده بود که پدرش موقع نماز در سجده دعا و استغاثه می کرد.

او نیز بیشتر از ایشان در نمازش دقت می کرد می دیدم که بسیار در نماز خواندنش دقت می کرد و سعی می کرد در نمازش خلوص زیادی داشته باشد .بعضی اوقات که زمان زیادی کنارما نبود پدرش به من می گفت:«زن بلند شو ببین پسرم کجاست» و می رفتم و می دیدم به پهنای صورت اشک می ریزد و استغاثه می کرد.

وقتی با او صحبت می کردم می گفت:«مادر ناراحت و نگران من نشوید وقتی نماز می خوانم در آن لحظه من هستم و خدای خودم شما مرا به حال خودم بگذارید»

من و پدرش می دانستیم او بسیار به امام رضا و حضرت معصومه و علی ابن مهزیار ارادت داشت همیشه به زیارت می رفت و وقتی برمی گشت می گفت:«مادر برایت از ته دل دعا کردم. »

وقتی از جبهه آمد شروع به کار و تلاش کرد موقع جنگ مجددا به جبهه رهسپار شد برادرش گفت:«چرا مجددا می روید مگر شما یک بار خدمت نکردید»

سید کاظم با لبخندی رو به برادر کرد و با آهی از ته جانش گفت:«آخر هنوز به آرزوی خود نرسیده ام»

 برادرش سید ابراهیم از او پرسید:«مگر چه آرزویی دارید؟»

گفت:«در راه دین شهید شوم و آرزو دارم که از ناحیه پیشانی و جایی که مهر نماز را لمس می کنم گلوله اصابت کند و شهید بشوم»

و دیری نپاید که خبر شهادتش را آوردند و همانطور که آرزو کرده بود از ناحیه پیشانی با اصابت گلوله دشمن به شهادت رسیده بود .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده