همزمان با برگزاری کنگره استانی لشکر فرشتگان تاریخ‌ساز منتشر شد؛
چهارشنبه, ۰۶ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۱۵
نوید شاهد - اعظم برزگر شویکلو از زنان جانباز استان قزوین است که بر اثر بمباران هوائی دشمن بعثی، چشم و گوش چپ خود را از دست داده و ۳۵ سالی هست که با درد و رنج ناشی از آن دست و پنجه نرم می‌کند، خبرنگار نوید شاهد قزوین به بهانه برگزاری کنگره استانی لشکر فرشتگان تاریخ‌ساز پای خاطرات ایشان نشسته که از نظرتان می‌گذرد.
 
ناگفته‌های جانباز
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، در دوران هشت سال دفاع مقدس، شهر‌های کشورمان آماج حملات هوایی دشمن بود، لذا آژیر قرمز در شهر‌ها به صدا درمی‌آمد تا مردم برای کمین گرفتن به پناهگاه‌ها بروند ولی در حین این حملات علاوه بر کاشتن ترس و ناامنی در دل مردم ایران، بسیاری از آن‌ها جانباز و شهید می‌شدند.

از جمله این جانبازان، جانباز ۴۰ درصد اعظم برزگرشویکلو متولد دوازدهم تیر ماه سال ۱۳۵۳ در شهر ری – شهرستان‌های استان تهران است که خبرنگار نوید شاهد استان قزوین پای خاطرات ایشان نشسته تا برایمان از جانبازی خود در بمباران هوایی دشمنان بعثی بگوید. 

خودش می‌گوید: در زمان جنگ ساکن شهرک دولت‌آباد تهران بودیم، پدرم رضا و مادرم مه‌لقا نام داشت و در یک خانواده ۵ نفری (سه دختر، ۲ پسر) که من دختر بزرگ خانواده بودم، بزرگ شدم. 
 
ناگفته‌های جانباز
وی اضافه می‌کند: پدرم برای تامین مخارج زندگی در مخابرات کار می‌کرد و در زمان جنگ به مناطق جنگی از جمله دزفول می‌رفت، مدام در ماموریت بود تا اینکه دو روزی بود که به مرخصی آمده بود.

برزگر شویکلو ابراز می‌کند: در زمان جنگ، با شنیدن صدای آژیر ترس و وحشت بین مردم ایجاد می‌شد، لذا آن‌ها بی‌اختیار به سمت کوچه می‌دویدند و فکر می‌کردند که آنجا امن‌تر است، اعضای خانواده ما هم همانند آن‌ها به کوچه می‌دویدند تا در امان باشند.

این جانباز بزرگوار می‌گوید: ماه رمضان بود، روزه گرفته بودیم، بعد از افطاری کردن همیشه آماده‌باش بودیم که اگر صدای آژیر قرمز را بشنویم به سمت کوچه بدویم، ولی پدرم به ما گفت که دیگر حق ندارید به کوچه بدوید، در خانه بمانید.
 
ناگفته‌های جانباز
 

وی از نحوه جانبازی خود می‌گوید: سیزدهم خرداد سال ۱۳۶۴ بود، چهارم ابتدایی و ۱۱ ساله بودم، پدرم بعد از افطار در حال نماز خواندن بود که آژیر قرمز به صدا درآمد، حرف پدرم در آن لحظه از ذهنم پرید و به سمت کوچه دویدم، مردم نیز دادو فریاد می‌کردند و در حال دویدن به کوچه بودند، من هم ترسیده بودم و در کوچه می‌دویدم تا پناه بگیرم.

برزگر شویکلو اضافه می‌کند: تقریبا وسط کوچه بودم که یک دفعه بمبی در پارک سر کوچه فرود آمد یک لحظه احساس کردم شیء داغی بر سر و صورتم اصابت کرده است، بعد از آرام شدن موقعیت به سمت پدرم رفتم و گفتم "بابا احساس می‌کنم از سر و صورتم خون می‌آید".

این جانباز بزرگوار ادامه می‌دهد: برق‌ها قطع شده بودند هیچ چیزی در تاریکی دیده نمی‌شد به همین دلیل وقتی خون از سر و صورتم می‌آمد مشخص نبود لذا پدرم به من گفت چیزی نیست گردوخاک است که بلند شده و بر سر و صورتت نشسته است، ولی دوباره به پدرم گفتم "بابا واقعا احساس می‌کنم که خون می‌آید".

وی اضافه می‌کند: پدرم برای اطمینان بیشتر، مرا به خانه همسایه برد و با چراغ قوه نگاه کرد، دید از سرم و چشم چپم خون می‌آید، در آن زمان پدرم یک موتور داشت و مرا با موتور به بیمارستان فیروزآبادی برد، بعد از مدتی که وضعیت شهر سفید شد دوباره از آنجا با آمبولانس به بیمارستان فارابی برد و آنجا دکتر‌ها من را عمل جراحی کردند.
 
ناگفته‌های جانباز

برزگرشویکلو می‌گوید: بعد از عمل جراحی با چشم چپم چیز خاصی را نمی‌دیدم به اندازه یک سایه اطراف را می‌دیدم، به همین دلیل پدرم مرا نزد دکتر‌های بسیاری برد تا درمان شوم تا اینکه کمیسیون پزشکی برگزار شد و مرا برای مداوا به آلمان اعزام کردند.

این جانباز بزرگوار اضافه می‌کند: دکتر‌های آلمان به من گفتند از آنجایی که دکترای ایرانی، هنگام خارج کردن ترکش از چشم چپت به شبکیه آسیب وارد کرده، چشمت قابل درمان نیست. اگر آن زمان نزد ما برای عمل جراحی می‌آمدی می‌توانستیم درمان کنیم، ولی اکنون کاری از دست‌مان بر نمی‌آید.

وی ادامه می‌دهد: به هر حال در زمان جنگ، ایران از امکانات پزشکی خوبی برخوردار نبود و طبیعی بود که عمل جراحی موفقی نداشته باشم و دکتر‌های آلمان نیز در درمان چشمم فقط کاری کردند که چشم خودم باشد و چشم مصنوعی نگذاشتند، اکنون هم چشمم مدام قرمز می‌شود و روزی ۵-۶ بار قطره می‌ریزم.

برزگرشویکلو می‌گوید: از سوی دیگر آسیب دیدن عصب چشم چپم باعث شد که به عصب گوش سمت چپم هم آسیب وارد شود و شنوایی خود را از دست بدهم.
 
ناگفته‌های جانباز
 

وی از خودش برایمان می‌گوید: خانه‌دار و ساکن بوئین‌زهرا هستم، بیست و دوم آبان ماه سال ۱۳۷۱ ازدواج کردم و صاحب دو پسر و یک دختر شدم. شوهر و فرزندان خوبی دارم، شرایط حال من را درک می‌کنند و از زندگی‌ام راضی و شکرگزار خداوند هستم.

این جانباز بزرگوار بیان می‌کند: در دوران دفاع مقدس جوانان بسیاری شهید شدند و همچنین جانبازان بی‌شماری دچار مجروحیت شده و درد و رنج فراوانی را تحمل کردند تا انقلاب اسلامی بماند و هر روز در جهان همانند ستاره‌ای بدرخشد.

برزگرشویکلو ادامه می‌دهد: امروز وظیفه همه زنان و مردان است که با رعایت عفاف و حجاب و ادامه دادن راه شهدا، ارزش‌های دین اسلام را در جامعه که از مهمترین اهداف شهدا و جانبازان بوده، احیا کنند.
 
* گفت‌وگو از زهرا محبی
 
پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده