برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «دیشب اگر دیر جنبیده بودم نصف گوشم نصیب موش‌های سیاه آبی شده بود. شانس آوردم که موش سیاه داخل قابلمه افتاد، قابلمه برگشت و داخل آب رفت ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

موش‌های سیاه آبی!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم می‌زند.

ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتاب‌های مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگ‌های جنگل، ستاره‌های خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و راز‌های واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینه‌های بی‌غبار را به چاپ رسانده است.

موش‌های سیاه آبی!

رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس روایت می‌کند: چند روزی است که از کمین قبلی به کمین رجب‌لو آمده‌ایم. یک چند متری با عراقی‌ها فاصله داریم و پشت یکی از آبراه‌های عراقی‌ها کمین کرده‌ایم صدای هرّ و کرّ عراقی‌ها را می‌شنویم و مجبور هستیم خیلی آهسته حرف بزنیم.


در سکوت کامل، یک دفعه یک ماهی روی آب می‌آید و پشتکی می‌زند و آدم فکر می‌کند عراقی‌ها سر رسیدند. دیشب اگر دیر جنبیده بودم نصف گوشم نصیب موش‌های سیاه آبی شده بود.


شانس آوردم که موش سیاه داخل قابلمه افتاد و قابلمه برگشت و داخل آب رفت. شب‌ها از ترس موش‌های سیاه سرمان را کاملا می‌پوشانیم.

منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچه‌های خاطرات هشت سال دفاع مقدس)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده