دوشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۴۰
کتاب رستگاری در سحرگاه مبعث، روایتی داستانی از خاطرات شهید مدافع حرم «مجید سلمانیان» است که به قلم «بهناز قره‌داغی» نوشته شده است.

به گزارش نوید شاهد البرز؛ کتاب رستگاری در سحرگاه مبعث، روایتی داستانی از خاطرات شهید مدافع حرم «مجید سلمانیان» است که به قلم «بهناز قره‌داغی» نوشته شده است. رستگاری در سحرگاه مبعث با قطع رقعی در 236 صفحه توسط انتشارات خط مقدم درسال 1400 به بهاء 36000 وارد بازار کتاب شد.  

کتاب رستگاری در مبعث

خاطرات شهید روحانی مدافع حرم شیخ مجید سلمانیان (ابومهدی) از زبان مادرش که از کودکی آغاز می شود و تالحظه شهادت در خانطومان خاتمه می یابد.

بهناز قره داغی، نویسنده کتاب «رستگاری در سحرگاه مبعث» می گوید: داستان نوشتن این کتاب از جایی آغاز شد که پس از آنکه رمان انقلاب را نوشتم آقای مرتضی سرهنگی تماس گرفتند و فرمودند که رمان انقلاب شما را خواندیم و سردار قاسم سلیمانی پیشنهاد دادند که زندگینامه شهدای مدافع حرم به ویژه شهدایی که در خان طومان به شهادت رسیده و هنوز پیکر این شهدا پیدا نشده، نوشته و چاپ شود.

وی در ادامه می افزاید: از آنجایی که حتی آدرس و شماره تماسی از خانواده شهید در دسترس نبود، من شروع کردم به یافتن نشانی از خانواده شهید، حتی از طریق مراجعه به بنیاد شهید و بنیاد جانبازان هم نشانی پیدا نکردم؛ گویی به دنبال سوزنی بودم در انبار کاه. متاسفانه هیچ نشانی نبود و این خانواده برای گرفتن هیچ حق و حقوق و یا منفعتی مراجعه نکرده بودند. نهایتا با تلاش جناب سرهنگی شماره تماسی از مادر شهید پیدا شد و از همان زمان مصاحبه های من با مادر شهید و نوشتن کتاب شروع شد.

نویسنده اثر همچنین بیان می‌کند: از همان ابتدا متوجه شدم جنس این خانواده با همه خانواده‌های شهیدی که می شناختم کاملا متفاوت است. شرایط سختی که این خانواده داشتند؛ پدرشهیدی که هشتاد درصد جانبازی اعصاب و روان دارد و در عین حال شیمیایی است و مادری بسیار پرصلابت و صبور که هم کار می کند و هم از پدر شهید صبورانه مراقبت می کند. به هر روی کتاب آماده شد و امیدوارم که بخوانید و با حماسه مرد بزرگی آشنا شوید تا بدانید امنیت‌مان را مدیون خون چه مردان بزرگی هستیم.


برشی از متن کتاب را در ادامه بخوانید: 

«... هرکسی در مورد گازخردل چیزی می گفت ولی ته همه این حرف‌ها این بود که این گاز، ازسرطان هم بدتراست و کسی که در معرض این گاز قرار گیرد،باید با زندگی خداحافظی کند.
آن روزها، ترس مثل خوره افتاده بود به جانم، تازه مجید را حامله شده بودم، هر روز، سرنماز و موقع شنیدن صدای اذان، به حضرت فاطمه سلام الله علیها و خانم زینب سلام الله علیها التماس می کردم، بچه ام سالم به دنیا بیاید ولی یدالله اطمینان داشت که بچه اش صحیح و سالم به دنیا می آید. راست می گفت: مجید قبراق ترین بچه ای بود که تا به حال دیده بودم...»

انتهای پیام/ 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده