«دیدیم مادر عزیزی با یک چوب کوچک زمین را می‌کند و با چشم‌های گریان و دستان لرزان و با صدای حزین داد می‌کشید: پسرم اگر اینجایی اگر حال مادرت را می‌بینی که قطعا می‌بینی و صدای مرا می‌شنوی یک لحظه چهره بشاش و خندان را نشان بده ...» ادامه این خاطره از پدر شهید «نبی‌الله هاشمی» و برادر شهید «عبدالله هاشمی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

مادر به دنبال مفقودالاثرش می‌گردد!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، یدالله هاشمی پدر شهید نبی‌الله هاشمی و برادر شهید عبدالله هاشمی از خاطراتش روایت می‌کند: در سال 1379 کاروانی متشکل از خانواده‌های معظم شهدا از طریق بنیاد شهید محترم قزوین به منطقه جنگی جنوب اعزام شد.

و بنده حقیر و گناهکار هم با آنها بودم و بعضی از آثار جنایات دشمن و خاک‌های خون‌آلوده و جاهای افتادن و جان دادن شهدای عزیز را مشاهده کردیم و دیدیم مادر عزیزی با یک چوب کوچک زمین را می‌کند.

و با چشم‌های گریان و دستان لرزان و با صدای حزین داد می‌کشید: پسرم اگر اینجایی اگر حال مادرت را می‌بینی که قطعا می‌بینی و صدای مرا می‌شنوی یک لحظه چهره بشاش و خندان را نشان بده چندین سال است که خودت را از پدر، مادر، خواهر، برادر و کل فامیل مخفی کرده‌ای مگر ما چه کرده‌ایم که دوری از ما را خوش داشته‌ای.

یوسف من اگر زنده‌ای خودت را نشان بده و اگر شهیدی که قرآن می‌فرماید شهیدان زنده‌اند باز جوابم بده، قسم به راه پاکت دیگر بیشتر از این طاقت فراق تو را ندارم، سئوال شد مادر جان چرا با زحمت زمین را می‌کنی؟ جواب داد آخر پسرم مفقودالاثر شده، شاید اینجا افتاده و خاک بدنش را پوشانده باشد.

منبع: کتاب خاطرات شگفت

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده