طرح لبیک آمد و همه عازم جبهه شدند
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دکتر پرویز لطفی روایت میکند: ماجرای ورود من به تیم حفاظت در ابتدا به زمانی بازمیگشت که هنوز در الموت بودم تا شب شهادت شهید حصاری در دفتر امام جمعه الموت که آخرین شب حضورم در دفتر امام جمعه الموت بود. مسئول حفاظت حسن حقشنو بود. برادر شهید حقشنو. شب آف من بود کنار یک بخاری نفتی در سپاه خوابیده بودم که ساعت دوی نیمهشب در خواب بودم که دیدم یک نفر من را تکان میدهد و میخواهد بیدارم کند.
در خواب و بیداری و متعجب چشم باز کردم و دیدم حاجآقا خطیبی است. بلند شدم و با حاجآقا سلام علیکی کردیم ایشان گفتند لطفی بلند شو بریم قزوین ما را خواستند. در راه خبر شهادت حصاری را داد. در کوچه پایین منزل مرحوم باریکبین منافقین ایشان را ترور کرده بودند.
شبانه از همانجا من را انتقال دادند. نماز صبح قزوین بودم. در سالن سپاه صبحانه خوردم. دستور آمد. خودم را به حاج کاظم تعهدی معرفی کنم. هنوز آقای علیمردانی مسئول حفاظت نبود. رفتم خدمت ایشان و گفتند شما به جمع ما اضافه شدهاید. شهید احمد اللهیاری، شهید آخوندی، مردانی هم بود و شهدا و شخصیتهای بزرگ در آنجا حضور داشتند.
در هر شیفت هشت نفر بودیم و کلا ۴۰ نفری میشدیم و کاظم تعهدی نیز سرشیفت بود. برای اضافه شدن من حکم و سلسلهمراتب اداری طی نشده بود. چون آن موقع واقعاً اینگونه مسائل رایج نبود. نیاز بود فردی بلافاصله جایگزین شهید حصاری بزرگوار باشد. چون مسئله و جایگاه حفاظتی خالی مانده بود. من را در نظر داشتند و بلافاصله نیز دستور انتقال من به دفتر و منزل آقای باریکبین صادر شد و چند ساعت بعد من عضو تیم حفاظتی ایشان شدم. همان موقع البته تصمیم بود که به جمع حفاظتیها افراد دیگری هم اضافه شوند.
در آنجا بودیم تا طرح لبیک آمد و همه عازم جبهه شدند، چون کارگزینی سپاه نیرویی را نداشت و از طرفی هم قبلاً در کارگزینی کار کرده بودم، مسئول کارگزینی رزمندگان شدم. در کارگزینی رزمندگان شرایط خاص خودش حاکم بود. بحث کمکهای مالی به جبههها در کارگزینی رزمندگان پیگیری میشد. معمولاً کمکها را که شامل بخشی از حقوق نیروها میشد و آنها خود داوطلبانه آن را به جبهه اهدا میکردند- داخل کشوی میزم قرار میدادم و بعد که مبلغی میشد آن را به آقای کشاورز مسئول مالی سپاه وقت تحویل میدادم تا به رزمندگان برساند.
منبع: کتاب نگاهبان (خاطرات رزمنده و دکتر پرویز لطفی)