آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۶۹۳۱
۱۱:۱۸

۱۴۰۴/۰۵/۰۸
روایت مهدی چوبداری از پدر شهیدش

شهیدی که با لبخند وارد خانه می‌شد

شهادت، اوج پرواز و قله عشق است اما برای فرزندان شهدا، شهادت پدر، آغاز داغی است که تا ابد بر دلشان خواهد ماند. امروز با مهدی چوبداری، فرزند شهید چوبداری، هم‌صحبت شدیم تا از خصوصیات پدر، خاطرات شیرین و لحظات تلخ فراق او بشنویم.


مهدی چوبداری، فرزند شهید سرهنگ پاسدار رمضانعلی چوبداری، در گفت‌و‌گو با خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، از زندگی سراسر نور و شادی با پدرش گفت: مردی که با روحی بلند و اراده‌ای آهنین در راه دفاع از میهن خود گام برداشت. او نه‌تنها یک رزمنده بود بلکه انسانی بود با قلبی بزرگ که عشق به خانواده و وطن در وجودش موج می‌زد.

شهیدی که با لبخند وارد خانه می‌شد

مهدی چوبداری، فرزند بزرگ خانواده، با صدایی که هنوز طنین دلتنگی در آن موج می‌زند، از پدرش می‌گوید: «بابا همیشه با لبخند وارد خونه می‌شد. اگر هم از چیزی دلخور بود، حتماً دلیلش رو با ما در میان می‌گذاشت. در خانه ما، حرف اول و آخر را پدر می‌زد، اما این به معنای اقتدار خشک و خالی نبود، بلکه از سرِ احترام و اعتباری بود که به خاطر شخصیت والا و رفتار پدرانه‌اش داشت.»

او ادامه می‌دهد: «با وجود اینکه پدرم خیلی از اوقات با خستگی زیاد از کار برمی گشت، اما وقتی به خانه می‌آمد، تمام وقتش را به ما اختصاص می‌داد. با ما بازی می‌کرد و لحظات شادی را برایمان رقم می‌زد. این توجه و عشق پدرانه، فراموش‌نشدنی است.» 

شهیدی که با لبخند وارد خانه می‌شد

                                                            خواهر کوچکی که پدر را ندید

در میان صحبت‌ها، مهدی اشاره‌ای به خواهر کوچکترش می‌کند که طعم داشتن پدر را هرگز نچشید. او در این باره می‌گوید: «خواهر کوچکترم، دردانه خانواده ماست. پدر درست قبل از اینکه او را ببیند، به شهادت رسید و او دو روز بعد از شهادت پدر به دنیا آمد و هیچ خاطره‌ای از پدر در ذهن ندارد، اما عشق به او را از ما یاد می‌گیرد.» خواهرم اگرچه پدر را ندید اما یاد او را در دل خواهد پروراند. او با نام پدرمان، بزرگ خواهد شد و داستان فداکاری‌های او را از زبان مادر، برادرهایش و دیگران خواهد شنید.

                                                        زمزمه شهادت، آرزوی همیشگی

یکی از خاطراتی که مهدی از پدرش تعریف می‌کند، مربوط به یک ماشین شارژی است که پدر برای برادر کوچکترش خریده بود. «یادم هست زمستان بود و ما داشتیم با ماشین بازی می‌کردیم. بابا هم به ما ملحق شد و داشت ماشین برادرم را هل می‌داد. همان موقع رو به من کرد و گفت: این فیلم را از من بگیر و وقتی شهید شدم، موقع پخش آن، این را به یادگار داشته باشید. «این جمله را پدرم بار‌ها تکرار می‌کرد. انگار که می‌دانست روزی فرا می‌رسد که ما با دیدن این فیلم‌ها، یادش کنیم و راهش را ادامه دهیم.»

شهیدی که با لبخند وارد خانه می‌شد

                                             روز‌های سخت جنگ ۱۲ روزه و خبر شهادت

اشاره به دوران جنگ ۱۲ روزه، تلخی خاصی به گفت‌و‌گو می‌بخشد. مهدی می‌گوید: «در آن دوران، پدر فقط ۵ روز به خانه آمد. ما خیلی نگرانش بودیم. برای همین، من با یک شماره ناشناس به یکی از دوستان پدرم زنگ زدم، چون می‌دانستم اگر با شماره خودم تماس بگیرم، همکاران پدرم از ترس، حقیقت را به ما نخواهند گفت.»

او ادامه می‌دهد: «وقتی پرسیدم، گفتند آقای چوبداری شهید شده‌اند. ساعت ۴ بعدازظهر بود که دایی‌هایم هم این خبر را شنیدند. اما به خاطر حال بد مادرم و نگرانی‌اش برای پدر، تا ساعت ۱ شب چیزی به او نگفتند. آن شب، شب بسیار سختی بود. شبی که فهمیدیم قهرمان زندگی‌مان، دیگر در کنارمان نیست.»

روح بلند پرواز شهید رمضانعلی چوبداری قرین رحمت الهی باد. یاد و نامش تا ابد زنده و راهش الهام‌بخش نسل‌ها باد.

فرزند شهید چوبداری، در ویژه برنامه «تا ابد ایران»، گفت: امروز با تمام وجود می گوییم پدرم به عهدش وفا کرد، من هم می‌خواهم روزی سرباز وفادار انقلاب و میهن باشم.

کد ویدیو

سرهنگ پاسدار «رمضانعلی چوبداری»، مسئول روابط عمومی امام حسن مجتبی (ع) در استان البرز، نه‌تنها یک شهید بلکه نماد ایستادگی و عشق بی‌پایان به وطن است که در حمله رژیم صهیونیستی به سپاه پاسداران در کرج به شهادت رسید.

 

 


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه