شهید نبی الله حسن نژاد: به جبهه می روم تا برای اسلام خدمت کنم
به گزارش نوید شاهد یزد، شهید نبی الله حسن نژاد 22 مهر 1344 در شهرستان بافق به دنیا آمد. پدرش محمد، كارگری میكرد و مادرش لیلان نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی تحصیل کرد. او نیز كارگر بود. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی راهی جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام 12 مرداد 1362 با سمت تک تیرانداز در ارتفاعات حمزه سنندج هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت تركش به سر به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای امامزاده عبدالله شهرستان بافق به خاک سپرده شد.
وصیت نامه:
بسمه تعالی. با سلام و درود بیکران به خانواده شهدا و با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ملت ما در این سرزمین وصیت خودم را می نویسـم. پدرجان و مادر عزیزم سلام. شما می دانید که من خیلی شما را اذیت کردم شما باید از من راضی باشید. من در آن موقع از بی عقلی خودم سوء استفاده می کردم. من خیلی از همه شما خواهشمندم که برای من خیلی زحمت کشیده اید و هم برای اینکه برای شما نتوانستم خدمتی کنم و برای اینکه به اسلام خدمتی کرده باشم برای اولین بار به جبهه آمدم تا با خون ناقابل خودم برای اسلام که خون احتیاج دارد با خونم آبیاری کنم.
من دلم می خواست یک دفعه هم که است به جبهه بیایم و برای اسلام هم خدمت کرده باشم. پدر جان و مادر عزیز: من از همه شما خیلی ممنون هستم ولی من از همه شما می خواهم که برای من اگر شهید شدم هر روز برای خدا و به نام خدا دعای توسل برگزار کنید. پدر جان و مادر عزیز من به خاطر اینکه نتوانستم یک ماه روزه بگیرم از شما می خواهم که برای من یک ماه روزه بگیرید و با همه اینها من حدود 210 تومان قرض دارم که شما باید بدهید و اگر شهید نشدم خودم می دهم و اگر شهید شدم شما باید بدهید. حدود پنجاه تومان به محمد رضا رنجبر قرض دارم که باید بدهم و اگر شهید شدم شما باید بدهید و 100تومان محمد علی کریمی برای دوچرخه می خواهد و 60 تومان عزیزالله عباسی پسر حاجی علی قصاب که من قرض دارم و شما باید بدهید.
پدر جان و مادر عزیز، من اگر شهید شدم وصیت نامه مرا به بسیج سپاه می دهید و روی آن برای من و در راه خدا عمل می کنید من خیلی دلم می خواست دسته یا نوحه خوانی باشد تا من هم بروم و سینه و زنجیر بزنم. من از سپاه یا بسیج می خواهم که برای خدا و به نام خدا و برای من ماهی که 30 روز است 10روز آن را همه ماهه دسته بگیرند و سینه بزنند. من از سنگر آمدم مادر پیـکرم را بین غرق در خون است / مکـش دیگر انتظار مـن ببین رخسارم سرخ و گلگون است / شهادت شد گر نصیب من در فــــراق من صبــــر کـن مـادر / گذشتم گر از سر و جــــانم پیرو سالار شهیدانــــم / به راه حق گر شدم قربان من فدائی دین وقــــــرآنم
وصیت نامه نبـــی الله حسنی نژاد، اعزامی از بافق یـــزد