تصاویر ماندگار
مسیب مرادی‌کشمرزی، دهم فروردین ۱۳۲۹، در روستای خاکعلی از توابع شهر آبیک چشم به جهان گشود. پدرش علی، کشاورز بود و مادرش فاطمه‌سلطان نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. پاسدار بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. بیست‌وهشتم تیر ۱۳۸۴، در دیواندره هنگام پاکسازی مناطق جنگی بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به کمر و پا، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است. برادرش حسن نیز به شهادت رسیده است.
به گزارش نوید شاهد قزوین:
مصیب را هیچکس نشناخت !


سال 84،مسیب که شهید شد، به دنبال جمع آوری آثار و تصاویر شهید بودیم، خانواده اش گفتند: یک حلقه فیلم به ما داده اند که مربوط میشود به فعالیت های مصیب و راستش اینکه خود ما هم هنوز آن را ندیده ایم.
موضوع فیلم آخرین روزهای ماموریت مصیب در غرب کشور بود، قرار بوده به آخرین روستایی که در دوردست های غرب کشور از نعمت روشنایی ظاهری برخوردار نبودند، برق رسانی کنند، اما وزارت نیرو اعلام کرده بود که به دلیل آلوده بودن مسیر به مین های دشمن، این امکان وجود ندارد، اتفاقا قرعه هم به نام مصیب افتاده است که مین ها را خنثی کند.
دوربین در حال حرکت است، از نوع کار مصیب فیلم می گیرد که یکی یکی مین ها را پیدا و سپس خنثی می کند، آنگاه همه ی مین های خنثی شده را داخل گودالی می ریزد و سپس انفجار.
در همه ی لحظاتی که فیلمبرداری شده بود، اگر از قبل مصیب را ندیده باشی، نمی شناسی اش، کلاه لبه داری به سر گذاشته و لبه اش را هم آنقدر پایین کشیده است که انگار هنوز هم نمی خواهد کسی ببیند و یا بفهمد که او مشغول چه کاری است.
مین ها منفجر می شوند و مصیب نفسی می کشد و گرد و خاک لباس هایش را می گیرد که برود.
فیلمبردار صدایش می کند: حاج آقا خودتان را معرفی کنید و بگویید که چه کار می کردید؟
مصیب سرش را کمی بلند می کند و می گوید: خودتان که دیدید. و دوباره به راهش ادامه می دهد.
فیلمبردار می پرسد: پیامی، حرفی، کلامی نداری که بگویی؟
مصیب بر می گردد و می گوید: می شود یک حلقه از این فیلمی که گرفته ای به من بدهی؟
فیلمبردار می گوید: چرا می شود، اما باید کپی کنم و بعدا برایت بفرستم، اما بگو که فیلم را برای چه می خواهی؟ و
 مصیب می گوید: میخواهم ببرم خانه تا اهل منزل ببینند که من کارم توی جبهه ها چیست و چه می کنم.....؟
.... مصیب این را که گفت اشگ ام را درآورد، فکر می کردم چگونه است که رزمنده ای با شهید چمران، یعنی درست روزهای اولیه ی جنگ به جبهه ها رفته است و پس از پایان جنگ نیز کارش خنثی کردن مین های بجا مانده در سراسر خطوط جنگی است، اما احساس می کند که هنوز خانواده اش نمی دانند که او چه کرده و چه می کند؟
 روزهای تشییع، مجالس ترحیم و بزرگداشت اش فرا رسید، خیلی ها آمده بودند و خیلی حرف ها می زدند، حرف هایی که گفتم ایکاش در دوران حیات اش مطرح می شد تا..........؟
نمیدانم شاید در آن صورت هم خیلی تفاوتی نداشت،کما اینکه امروز هم.

حسن شکیب زاده

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده