زندگینامه
محمدرضا بابایی، نوزدهم خرداد ۱۳۳۹، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش عیسی، کشاورز بود و مادرش رقیه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و یکم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

به گزارش نوید شاهد قزوین:

وصیت نامه شهید محمدرضا بابایی

باید مملکت را از وابستگی اقتصادی نجات داد

اکنون که این وصیت نامه را می نویسم، به خاطر این است که چند دقیقه قبل اعلام کردند ساک های تان را تحویل دهید؛ چرا که شب باید برویم و دیگر این جا ماندنی نیستیم.

راستی، ما به دنیا نیامده ایم که در این جا بایستیم؛ باید رفت و حرکت کرد و از آزمایشات الهی موفق و سربلند به خانه آخرت رسید.

بنده احساس شرمندگی عجیبی نسبت به همه ی کسانی که از ما پیشی گرفتند و همه ی کسانی که الآن در خدمت شان هستیم، دارم؛ چرا که بنده دیر آمدم و از قافله -بسیار زیاد- عقب ماندم.

برادران و خواهران عزیز! شاید شما از صدر اسلام تاکنون چنین اُمت باوفا به اسلام و قرآن ندیده باشید و اگر تاریخ را ورق بزنید، شاید در صدر اسلام هم چنین اُمتی را نتوانید بیابید؛ ولی اکنون که آقا امام زمان -روحی فداه- در غیبت هستند، این امت چقدر جالب جان فشانی و جانبازی می کنند، تا پرچمِ «لا اله الا الله و محمداً رسول الله» (ص) را در سرتاسر گیتی به اهتزاز درآورند.

حتماً به این پیروزی دست پیدا خواهیم کرد؛ همان طور که انقلاب پیروز شد و همین طور که در جنگ پیروزی های بسیاری کسب کردیم.

باید تلاش کنیم تا تجربه هایی را که در دوران انقلاب با خون هزاران شهید به دست آمده است، از دست ندهیم.

برادران! اتحاد و یکپارچگی خود را بیش از پیش حفظ کنید.

البته –الحمدلله- انقلاب ما از هر نظر رو به تکامل است؛ ولی از نظر اخلاقی باید از سایر انقلاب ها جلو باشیم که نیستیم! در حالی که جامعه سخت احتیاج به این مهم دارد.

برادران عزیز! همیشه کلیه ی نعمت هایی را که خداوند به ما داده است، در یاد داشته باشیم و شُکرانه ی آن را به شایستگی بجا آوریم.

باید جوانان عزیز و کشاورزان و کارگران زحمت کش، مملکت را از وابستگی اقتصادی نجات دهند و این حاصل نمی شود مگر این که هر کسی به وظایف خود عمل کند. ای کسانی که وصیت مرا می خوانید یا می شنوید! به کسانی که تا حالا بی تفاوت نشسته اند و نان را به نرخ روز می خورند، باید بگویم: بیایید به حال بیندیشید و به خود آیید.

ای کاش هزار جان داشتیم و هزاران بار کُشته و دوباره زنده می شدیم تا از این انقلاب عزیز دفاع کنیم.

اکنون دنیا و مستضعفین جهان بیدار شده اند. البته ما الآن مانند ماهی داخل آب هستیم که قدر آب را نمی دانیم؛ ولی اگر -خدای ناکرده- این آب را از ما بگیرند، آن وقت ما دیگر حیاتی نخواهیم داشت.

حال می رویم تا با پیکار و نبرد با دشمنان، حق خود را از همه ی آن ها، مخصوصاً از اسراییل غاصب و آمریکای جنایتکار و شوروی متجاوز بگیریم؛ -ان شاء الله.

اگر من شهید شدم، برای زیارت کربلای حسین(ع) که مُشرف شُدید، سلام مرا به ایشان برسانید و از زیارت عاشورا غفلت نکنید و هر چه می خواهید از حسین(ع) بخواهید که به شما می دهد. رابطه ی خود را با ائمه بیشتر کنید.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده