آخرین عکس!
يکشنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۰۷:۴۳
در همین لحظات بود که "شهید علی تاجاحمدی" هم از گرد راه رسید و با دوربینش این عکس را گرفت و ... ادامه این خاطره از همرزم شهید را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین از دست ندهید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید علی تاجاحمدی تبریزی، بیستم آبان ۱۳۴۳ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش جلیل و مادرش فاطمه نام داشت.
این شهید گرانقدر که تا سوم متوسطه درس خواند، به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۶۲ در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به ران و شکم، شهید شد؛ مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
خاطره رضا حمیصی همرزم شهید:
من سلمانی بلد نبودم، سال 1362 و عملیات والفجر مقدماتی بود، به جایی رسیده بودیم که موی سر بچهها خیلی بلند شده بود و توی منطقه هم کسی نبود که کار سلمانی بلد باشد. یک روز تصمیم گرفتیم یک جورایی کار را شروع کرده و سر بچهها را بتراشیم.
یک قیچی خیاطی پیدا کردم که نوکهایش هم شکسته بود، تصمیم گرفتم با همان قیچی سر بچهها را بتراشم. اولین نفر آقای قلیپور بود که اصلاح کردن او حدود 5 ساعت طول کشید، بعد از اصلاح قلیپور به این نتیجه رسیدیم که نه، میشود سلمانی هم کرد و به همین ترتیب شدیم سلمانی سیار و این عکس هم سنگری است که مشغول اصلاح سر یکی از رزمندگان شدیم.
هنوز چند لحظهای از کارمان نگذشته بود که شهیدان صنعتکار و قبادی هم از راه رسیده و هر کدام با یک قیچی به جان شهید آذربایجانی افتادند، چند دقیقهای نگذشت که سر اصلاح شده تبدیل به جادههای تو در توی خاکی شد، به طوری که با خواهش و اصرار او، بچهها را رد کرده و بالاجبار سرش را با ماشین و از زیر تراشیدیم.
در همین لحظات بود که شهید علی تاجاحمدی هم از گرد راه رسید و با دوربینش این عکس را گرفت و وقتی وارد گردان خودشان شد در آنجا به دلیل آتش سنگین دشمن به شهادت رسید و این عکس، عکس آخر او بود.
منبع: کتاب ماندگاران/ حسن شکیبزاده
این شهید گرانقدر که تا سوم متوسطه درس خواند، به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۶۲ در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به ران و شکم، شهید شد؛ مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
خاطره رضا حمیصی همرزم شهید:
من سلمانی بلد نبودم، سال 1362 و عملیات والفجر مقدماتی بود، به جایی رسیده بودیم که موی سر بچهها خیلی بلند شده بود و توی منطقه هم کسی نبود که کار سلمانی بلد باشد. یک روز تصمیم گرفتیم یک جورایی کار را شروع کرده و سر بچهها را بتراشیم.
یک قیچی خیاطی پیدا کردم که نوکهایش هم شکسته بود، تصمیم گرفتم با همان قیچی سر بچهها را بتراشم. اولین نفر آقای قلیپور بود که اصلاح کردن او حدود 5 ساعت طول کشید، بعد از اصلاح قلیپور به این نتیجه رسیدیم که نه، میشود سلمانی هم کرد و به همین ترتیب شدیم سلمانی سیار و این عکس هم سنگری است که مشغول اصلاح سر یکی از رزمندگان شدیم.
هنوز چند لحظهای از کارمان نگذشته بود که شهیدان صنعتکار و قبادی هم از راه رسیده و هر کدام با یک قیچی به جان شهید آذربایجانی افتادند، چند دقیقهای نگذشت که سر اصلاح شده تبدیل به جادههای تو در توی خاکی شد، به طوری که با خواهش و اصرار او، بچهها را رد کرده و بالاجبار سرش را با ماشین و از زیر تراشیدیم.
در همین لحظات بود که شهید علی تاجاحمدی هم از گرد راه رسید و با دوربینش این عکس را گرفت و وقتی وارد گردان خودشان شد در آنجا به دلیل آتش سنگین دشمن به شهادت رسید و این عکس، عکس آخر او بود.
منبع: کتاب ماندگاران/ حسن شکیبزاده
نظر شما