زندگی نامه شهید کاووس شیخعلی؛
او بارها در عملیات ها شرکت کرده بود، همرزمانش از او مهربانی و آرامشش را خوب به یاد دارند و حضور او در عملیات ها برایشان آرامش به ارمغان داشت.

نوید شاهد فارس/  پاسداری یک شغل نیست، یک وظیفه شرعی است که برای انجام دادنش باید عشق داشت. پاسداری یعنی جهاد همه جانبه در راه خدا و نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن به عنوان وظیفه شرعی و آنان که زیر رقص آتش جنگ به این وظیفه خود عمل کردند، پاسداران حقیقی هستند.

کاووس با بهار آمد و با بهار هم رفت، چشمان سبز رنگش، حکایت از تلاشی بود که برای بهاری ماندن سرزمینش می کرد.

پاسدار شهید کاووس شیخعلی در 20 فروردین سال 43 به دنیا آمد، در خانواده ای پرجمعیت در روستای کوشکک از توابع شهرستان نی ریز در خانه ای که همیشه پر بود از صدای خنده و شیطنت خواهرها و برادرها، دوران کودکی و نوجوانی خود را سپری کرد.


جنگ بود که مادرش رخت سربازی را برایش با اشک آماده و برای محافظت از دین و ناموس و خاک او را راهی میدان نبرد کرد.

در ابتدای دوران سربازی با دخترعمویش ازدواج کرد و خداوند در فروردین سال 63 به او یک پسر هدیه داد. پسری که یادگار زندگی مشترک شان و تنها دلخوشی این روزهای همسر شهید است.

سربازیش را در مناطق عملیاتی و زیر آتش و دود تمام کرد اما برنگشت، نمی توانست مرزهای کشورش را در این شرایط رها کند بنابراین به سپاه پاسداران پیوست و تصمیم گرفت تا یک پاسدار شود.

شهید کاووس شیخعلی عضو گردان کمیل، تیپ33 المهدی بود. گردان های استان فارس در عملیات ها آنقدر قوی عمل می کردند که زبانزد بودند.

او بارها در عملیات ها شرکت کرده بود، همرزمانش از او مهربانی و آرامشش را خوب به یاد دارند و حضور او در عملیات ها برایشان آرامش به ارمغان داشت، صدای بلند او را هیچوقت نشنیده بودند.

فرودین ماه به دیدار همسر و پسرش مسلم رفت و دوباره به جبهه برگشت، عملیات کربلای 8 بود و بچه های کمیل نقش پررنگی را داشتند،18 فروردین سال 66 با رمز «یا صاحب الزمان» عملیات شروع شد، شهر بصره عراق حتما رشادت های رزمندگان ایرانی به ویژه بچه های مظلوم گردان کمیل را خوب به یاد دارد.

کاووس در 24 فروردین سال 66 در درگیری مستقیم با دشمن به دیدار حق شتافت و با خونش زمین را آبیاری کرد تا آیندگان بهاری زندگی کنند.

این شهید گرانقدر صله رحم و دیدار از اقوام برایش خیلی مهم بود، بزرگ خاندان نبود اما اگر می فهمید که بین اقوام یا دوستان کدورتی وجود دارد برای حل آن پیشقدم می شد و وساطت می کرد.

احمد آقا باجناق شهید می گوید: ما وسیله نداشتیم و در یک روستای دیگر زندگی می کردیم، کاووس به مرخصی می آید و متوجه می شود که ما مدتی به دلیل نداشتن وسیله نتوانستیم به دیدار اقوام بریم، نیمه شب با موتور به منزل ما آمد و با اصرار و با همان موتور ما را به خانه اش برد، او با اینکه بیشتر روزها در جبهه بود اما از حال و روز اقوام بیخبر نبود.

مسلم پسر شهید، حالا خودش دو پسر دارد و شاید روزهایی به این فکر کرده که چرا پدرش او را رها کرده و او مجبور شده زندگیش را بدون پدر بگذراند اما الان که خودش پدر شده معنی پاسداری از عزیزان و وطن و دین را خوب درک می کند.

انتهای متن/

منبع: مرکز اسناد ایثارگران فارس / روایتی از خانواده شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده