وصیت نامه شهید علی سیدی
مادر و برادر عزیزم! عشق به خدا عشق دیگری است و وجود انسان شور دیگری پیدا می کند .
اینجا انسان حالت پرواز دارد، وقتی در مرخصی بسر می برم، انگار در زندان هستم و دلم هوای دیگری دارد و مرتب فکر و وجودم در جبهه است و مثل این است که می خواهم از قفس آزاد شوم، ولی حالا آرامش پیدا کردم و دلم هوای کربلا دارد و انگار به من الهام شده است که به کربلا خواهم رفت.
وقتی به هنگام اعزام به جبهه، به حضور امام رسیدیم ، دیگر دل از شما بریدم و شور دیگری در سرم رفت و هوای دیگری پیدا کردم و زمانی که همه با یک صدا می گفتیم " لبیک یا خمینی" ، مثل این بود که در عالم ملکوت با او هم عهد و پیمان شده ایم و ما از این عهد تا ابد روی گردان نخواهیم شد و در اینجا می بینیم این مردان خدا جانبازی می کنند و می جنگند و مجروح و شهید می شوند و با خون خود راه به خدا رسیدن را می آموزند .
مادرجان! من در همان روزهای اول انقلاب به تو گفته بودم که اگر صد جان هم داشته باشم فدای این انقلاب خواهم کرد و چون آقا سید و فرزند فاطمه زهرا (س) است، به فاطمه زهرا (س) قسم که جانم را فدای او خواهم کرد و هنوز هم همان حرف را خواهم زد و اگر شهید شدم، ناراحت نباش، چرا که به هدفم رسیدم و راه خدا را پیش گرفتم .
برادرجان! پس از من مواظب مادرم باش و نگذار غم و غصه بخورد .
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین