وصیت نامه
حسین اسماعیلی، بیست و نهم تیر ۱۳۳۹، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش باقر (فوت۱۳۵۷) و مادرش مرضیه‌خانم نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. تراشکار بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سوم دی ۱۳۶۵، در ام‌الرصاص عراق بر اثر موج انفجار به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید حسین اسماعیلی

سفره ی احسان خدا پهن است.

شهادت آن است که از مُردن نترسند و غم قوت و متاع دنیا را نخورند.
...و صحبتى چند با ملت غیور و شهیدپرور و همیشه در صحنه، که امیدوارم همیشه در کارهایشان خود را برتر از دیگران ندانند. کارى که انجام مى دهند، به کسى نگویند و کار براى رضاى خدا باشد؛ چون اگر کارهایتان براى شخص یا مقامى باشد، به خدا ضرر کرده اید.
بیاییم کارى کنیم که تمام اعمالمان براى رضاى خدا باشد و غیر از او کسى را در آن راه ندهیم. صحبتى چند با مسؤولان شهرى و مردم همیشه در صحنه: اى مردم و اى مسؤولان شهرى! به خود آیید و سعى کنید از خداوند غافل نباشید. مواظب اعمال خود باشید. تا کِى می خواهید در خواب خرگوشى به سر برید و از یاد خدا غافل باشید و مردم را زیر فشار و رنج و سختی قرار دهید و تا کِى مى خواهید سر یکدیگر کلاه بگذارید؟ به هر طریق که باشد یا به صورت کاغذبازى و یا حُب ریاست و مقام و رفیق بازى و وابستگى به یکدیگر! کسانى که به هر نحوى در تضعیف این نظام الهى دست دارند، چه کسانى که در اداره کم کارى مى کنند و یا به عللى کارشکنى مى نمایند و مى خواهند مردم را همیشه ناراضى نگه دارند و یا در بازار و غیره، گرانفروشى مى کنند، همه و همه روزى در دادگاه عدل الهى باید پاسخگو باشند؛ پس، از فرصت استفاده کنید، وقت را غنیمت شمارید و توبه کنید که درِ رحمت خداوند باز است.
با چشم بصیرت بنگرید که خداوند متعال، سفره ی احسان خویش را پهن کرده است؛ پس بیایید از فرصت استفاده کنید و از آن بهره مند شوید و در این راه خوشا به سعادت کسى که از این سفره متنعم شود.
اى مردم! بدانید که مرگ حق است و همه باید، این جهان خاکى را ترک کنیم؛ پس چه خوب است که انسان همیشه از خداوند بخواهد که مرگش در بستر نباشد.
مرگ با عزت براى خدا بهتر از زندگى با ذلت براى بنده ی خداست.
دیگر این که: مردم! مسأله ی اصلى ما جنگ است و سعى کنید جنگ را سرلوحه کارهاى خود قرار دهید. مبادا از جنگ خسته شده، آن را رها کنید!
بدانید ظلم و فساد تا زمانى که در جهان هست، جنگ هم مى باشد و جنگ تا ریشه کن کردن ظالمان در روى گیتى ادامه دارد.
سعى کنید نماز را سبک نشمارید و تا می توانید، اول وقت به جماعت بخوانید و بدانید که همه چیز ما از نماز است؛ پس به آن اهمیت داده و با توجه کامل و قلبى خاشع، در برابر خالق ایستاده و با او رابطه برقرار کنیم و اگر آن را سبک شمرده و اهمیت ندهیم، بدانید که از شفاعت ائمه اطهار محروم خواهیم شد.
اى مردم! مواظب باشید که مادیات و مال دنیا، شما را گول نزند و وابسته و حریص نباشید؛ چون دنیا، زودگذر است و لحظه اى بیش در آن نیستیم.
همیشه راضى به رضاى خدا باشید که هر چه او براى ما مُقدّر کرده است، همان خواهد شد؛ پس وابسته به دنیا نبوده و از یادش غافل نشویم.
برادران! از پا منشینید و نگذارید که دشمنان و منافقان و فرصت طلبان از خدا بیخبر به خود آیند؛ نگذارید، قدمى به جلو بردارند؛ با آنها سخت مقابله کنید و به آنها لحظه اى فرصت ندهید؛ آنان را از میان بردارید و از صحنه خارج کنید.
به خود آیید؛ جنب و جوش و تغییر و تحول در خود ایجاد نمایید و همیشه در یک حال نباشید. وقت را غنیمت شمرده و لحظه اى غافل نباشید. در مسیرى به جز امر رهبرى -همچون امام عزیزمان- نباشید و از او پیروى کرده، آنى از ولایت دور نشوید.
مطیع و رهرو ولایت امر باشید و همیشه از نعمت پُر بهاى آن بهره گرفته که ان شاء الله، خداوند تمامى مسلمین به ویژه شما ملت غیور و شهیدپرور را به سلامت بدارد.
مادرم! راضى به رضا خداوندی باش که از همه مهربانتر است و بندگانش را بیشتر از همه دوست دارد و آفرین بر تو، اى مادر بزرگوارم! که مرا روانه دانشگاه خودسازى و عشق، یعنى جبهه ها کردى و آفرین بر تو که امانتى را که خداوند داده بود، آن را به خودش بازگرداندى، مانند ابراهیم که فرزندش اسماعیل را به قربانگاه و به امر خداوند بُرد و شما هم فرزندت را به امر خدا به قربانگاه فرستادى و مورد امتحان خداوند قرار گرفتى.
مادرم! همیشه صبر داشته باش که خداوند با صابران است.
مادرم! فرزندت این راه را با چشم و گوش باز انتخاب کرد. از زمانى که خداوند، اسلام، قرآن و ائمه و خودم را شناختم، براى شهادت طلبى از آنان درس گرفتم و با تمام اعضا و جوارح و زندگى و جوانی ام در این راه پا نهادم و مى دانستم، شفیع من در روز جزا، اربابم امام حسین(ع) می شود؛ پس خواستم، اربابم را از خود راضى کرده باشم و این جان ناقابل را براى تداوم اسلام و قرآن و براى آبیارى درخت اسلام اهدا نمایم تا همیشه پرچم اسلام سربلند بماند.
من مى دانستم، خود را با مادیات دنیوى -که انسان را از خدا دور می کند- مشغول کنم و چند صباحى در شهر بمانم؛ ولى آنجا برایم قفس و زندان بود. هیچ دلم نمی خواست در شهر با آن همه مسایلى که در آن می گذرد در کنار کسانى که غیر از خود چیز دیگرى نمی دیدند و همیشه از یاد خدا غافل بودند، زندگى کنم.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده