با آگاهی به سپاه آمدم
يکشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۲۵
سیدمحسن جباریدستجردی، سیام شهریور ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش سیدعزیزالله (فوت۱۳۵۰) و مادرش رقیه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. شانزدهم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت گلوله به قلب، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
به گزارش نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید سیدمحسن جباری دستجردی
با آگاهی و وظیفه شرعی، به سپاه آمدم
این مکتوب از فردى مى باشد که به شهادت نزدیک است و گرمى آفتاب زندگیش به
سردى مى گراید و به مصایب طاقت فرساى ایام، معترف است و هر دَم به شهادت
نزدیکتر مى گردد و چند لحظه بیشتر به ملاقات معبودش نرسیده که با شما سخن
مى گوید.
الآن که دارم این مکتوب را مى نویسم، هیچ دلبستگى به دنیا ندارم.
من به پیروى از امام حسین(ع) پاى در رکاب مى کنم و به دیدار حق مى شتابم و امیدوارم که در این راه پیروز گردم و بتوانم وظیفه ی الهى خود را -که خداوند برایم منظور داشته- عمل نمایم.
برادران! حسین زمان باشید.
حسین زمان، یعنى این که در برابر یزیدیان زمان قد عَلَم کنید و همانند امام عزیز در برابر ظالمان ستمگر (آمریکا و شوروى) قد علم کرده، با تمام نیرو فریاد بکشید: «آمریکا هیچ غلطى نمى تواند بکند!» من از شما برادران انتظار دارم که در هر حال و همیشه، یار و یاور ولایت فقیه و در این زمان امام عزیزمان، خمینى بزرگ -این فرزند پاک و امین رسول خدا- باشید.
اسلحه ی بر زمین افتاده ی مرا بردارید و با دشمنان خدا پیکار کنید که مطمئناً چنین خواهید کرد.
من به آرزویم رسیده ام.
از برادران سپاه می خواهم، اطاعت از امام را فراموش نکنند که رمز پیروزیمان است.
موضع «نه شرقى، نه غربى» را حفظ کند؛ زیرا در این صورت کشور به استقلال کامل مى رسد و بدانید که هیچ گاه و در هیچ زمان با استکبار جهانى به توافق نخواهید رسید و همیشه با او در نبرد خواهید بود؛ زیرا استکبار جهانى ذاتاً تجاوزگر است.
اگر امروز دَم از صلح و دوستى با شما زد، فردا در خیال استعمار شما است.
اى برادران! براى شهدا شادى کنید که آنان شادند و براى زندگان طلب مغفرت کنید که آنها محتاج ترند.
امیدوارم با شهادتم توانسته باشم، مسؤولیت خود را نسبت به انقلاب اسلامى، ادا کرده باشم.
شهادت، نزدیکترین و آسانترین و راحت ترین راه رسیدن به اللّه است و -ان شاء الله- شهادت من در فامیل، جوشش خواهد کرد تا کمى به فکر آخرت باشند.
خدایا! شهادتى را جایگزین مرگم قرار ده که در راه پیام آورت، محمد (ص) باشد.
از شهادتم ناراحت نباشید؛ چون عاشقان، سرنوشتى جز این نخواهند داشت.
من عاشق معشوقى هستم که تا او را نیابم، آرام نخواهم گرفت.
برادران عزیز! انگیزه ی من از آمدن به سپاه، سه چیز است: اول عشق به اللّه، دوم عشق به اسلام و سوم عشق به شهادت در راه خدا.
برادران و خواهران! من با آگاهى به اهداف اسلام و وظیفه ی شرعى، به سپاه آمدم و براى خدا و حفظ و پاسدارى از اسلام و قرآن، جهاد کردم.
اى برادران! ما وارث خون حسینیم، نباید مرگ با خوارى را انتخاب کنیم.
مکتب ما مکتب هجرت و مبارزه علیه کفار و ستمگران است و همان گونه که پیامبر اکرم (ص) براى مبارزه از مکه به مدینه هجرت کرد، ما هم باید هجرت کنیم و از خانه و پدر و مادر و خواهر و برادر دل کنده، براى ستیز با کفار بشتابیم.
همان گونه که امام امت با کفار مبارزه کرد. این مرد مجاهد، از اول جوانى مبارزه کرد تا پیرى.
ما هم باید او را سرمشق خود قرار دهیم و همانند او مبارزه کنیم و تنها سخنم این است: اى خمینى بت شکن! کاش هزاران جان داشتم، فدایت مى کردم.
براى این نگفتم صد جان، که دیدم صد جان هم کم است براى همچون مرد مجاهدى فدا کنم.
من به راهى گام نهادم که اولش خدمت به اسلام و آخرش پیوستن به لقاء الله است.
چند سفارش به شما امت قهرمان دارم: - هر شب جمعه بر سر قبر شهداى انقلاب بروید.
- در دعاهاى کمیل و توسل شرکت کنید.
- همیشه رزمندگان اسلام و امام را دعا کنید و ذکر خدا را فراموش نکنید.
- تا زمانى که حتى یک قطره خون در بدن دارید، پیرو اسلام و امام باشید و این را بدانید موقعى که دست از امام برداشتید، دشمن بر ما نفوذ مى کند.
مادرم! از تو تشکر مى کنم که مرا در بهار عمرم، فداى اسلام کردى.
مادر عزیزم! اگر تو طالب شهادت من در راه خدا بودى، در روز شهادتم جشن بگیر و خدا را شُکر کن که فردى از خانواده شما به لقاء الله پیوست و تو خوشحال باش که فرزندت به نداى «هل من ناصر ینصرنى؟» حسین زمان لبیک گفت و به سوى کربلا شتافت و شهید شد.
وصیتنامه ی اینجانب را به سپاه بدهید تا سپاهیان هم این گونه باشند و هدفشان این باشد که در راه خدا شهید شوند.
من با خود پیمان بسته و گفتم اگر با شهادت من اسلام و امام عزیز پایدار مى ماند، پس اى گلوله ها و اى تیرهاى دشمن! مرا دریابید.
انسان، در زندگى مى تواند دو راه را انتخاب کند؛ البته این دو راه یکى به نفع اسلام است و دیگرى ظاهراً ضد اوست.
راه اول زندگى ننگین و راه دیگر راه حسین(ع) است و شهادت با افتخار.
امیدوارم که شما راه شهدا را ادامه داده، مساجد را پُر کنید و در نماز جمعه -این نماز سیاسى، عبادى- شرکت کنید.
الآن که دارم این مکتوب را مى نویسم، هیچ دلبستگى به دنیا ندارم.
من به پیروى از امام حسین(ع) پاى در رکاب مى کنم و به دیدار حق مى شتابم و امیدوارم که در این راه پیروز گردم و بتوانم وظیفه ی الهى خود را -که خداوند برایم منظور داشته- عمل نمایم.
برادران! حسین زمان باشید.
حسین زمان، یعنى این که در برابر یزیدیان زمان قد عَلَم کنید و همانند امام عزیز در برابر ظالمان ستمگر (آمریکا و شوروى) قد علم کرده، با تمام نیرو فریاد بکشید: «آمریکا هیچ غلطى نمى تواند بکند!» من از شما برادران انتظار دارم که در هر حال و همیشه، یار و یاور ولایت فقیه و در این زمان امام عزیزمان، خمینى بزرگ -این فرزند پاک و امین رسول خدا- باشید.
اسلحه ی بر زمین افتاده ی مرا بردارید و با دشمنان خدا پیکار کنید که مطمئناً چنین خواهید کرد.
من به آرزویم رسیده ام.
از برادران سپاه می خواهم، اطاعت از امام را فراموش نکنند که رمز پیروزیمان است.
موضع «نه شرقى، نه غربى» را حفظ کند؛ زیرا در این صورت کشور به استقلال کامل مى رسد و بدانید که هیچ گاه و در هیچ زمان با استکبار جهانى به توافق نخواهید رسید و همیشه با او در نبرد خواهید بود؛ زیرا استکبار جهانى ذاتاً تجاوزگر است.
اگر امروز دَم از صلح و دوستى با شما زد، فردا در خیال استعمار شما است.
اى برادران! براى شهدا شادى کنید که آنان شادند و براى زندگان طلب مغفرت کنید که آنها محتاج ترند.
امیدوارم با شهادتم توانسته باشم، مسؤولیت خود را نسبت به انقلاب اسلامى، ادا کرده باشم.
شهادت، نزدیکترین و آسانترین و راحت ترین راه رسیدن به اللّه است و -ان شاء الله- شهادت من در فامیل، جوشش خواهد کرد تا کمى به فکر آخرت باشند.
خدایا! شهادتى را جایگزین مرگم قرار ده که در راه پیام آورت، محمد (ص) باشد.
از شهادتم ناراحت نباشید؛ چون عاشقان، سرنوشتى جز این نخواهند داشت.
من عاشق معشوقى هستم که تا او را نیابم، آرام نخواهم گرفت.
برادران عزیز! انگیزه ی من از آمدن به سپاه، سه چیز است: اول عشق به اللّه، دوم عشق به اسلام و سوم عشق به شهادت در راه خدا.
برادران و خواهران! من با آگاهى به اهداف اسلام و وظیفه ی شرعى، به سپاه آمدم و براى خدا و حفظ و پاسدارى از اسلام و قرآن، جهاد کردم.
اى برادران! ما وارث خون حسینیم، نباید مرگ با خوارى را انتخاب کنیم.
مکتب ما مکتب هجرت و مبارزه علیه کفار و ستمگران است و همان گونه که پیامبر اکرم (ص) براى مبارزه از مکه به مدینه هجرت کرد، ما هم باید هجرت کنیم و از خانه و پدر و مادر و خواهر و برادر دل کنده، براى ستیز با کفار بشتابیم.
همان گونه که امام امت با کفار مبارزه کرد. این مرد مجاهد، از اول جوانى مبارزه کرد تا پیرى.
ما هم باید او را سرمشق خود قرار دهیم و همانند او مبارزه کنیم و تنها سخنم این است: اى خمینى بت شکن! کاش هزاران جان داشتم، فدایت مى کردم.
براى این نگفتم صد جان، که دیدم صد جان هم کم است براى همچون مرد مجاهدى فدا کنم.
من به راهى گام نهادم که اولش خدمت به اسلام و آخرش پیوستن به لقاء الله است.
چند سفارش به شما امت قهرمان دارم: - هر شب جمعه بر سر قبر شهداى انقلاب بروید.
- در دعاهاى کمیل و توسل شرکت کنید.
- همیشه رزمندگان اسلام و امام را دعا کنید و ذکر خدا را فراموش نکنید.
- تا زمانى که حتى یک قطره خون در بدن دارید، پیرو اسلام و امام باشید و این را بدانید موقعى که دست از امام برداشتید، دشمن بر ما نفوذ مى کند.
مادرم! از تو تشکر مى کنم که مرا در بهار عمرم، فداى اسلام کردى.
مادر عزیزم! اگر تو طالب شهادت من در راه خدا بودى، در روز شهادتم جشن بگیر و خدا را شُکر کن که فردى از خانواده شما به لقاء الله پیوست و تو خوشحال باش که فرزندت به نداى «هل من ناصر ینصرنى؟» حسین زمان لبیک گفت و به سوى کربلا شتافت و شهید شد.
وصیتنامه ی اینجانب را به سپاه بدهید تا سپاهیان هم این گونه باشند و هدفشان این باشد که در راه خدا شهید شوند.
من با خود پیمان بسته و گفتم اگر با شهادت من اسلام و امام عزیز پایدار مى ماند، پس اى گلوله ها و اى تیرهاى دشمن! مرا دریابید.
انسان، در زندگى مى تواند دو راه را انتخاب کند؛ البته این دو راه یکى به نفع اسلام است و دیگرى ظاهراً ضد اوست.
راه اول زندگى ننگین و راه دیگر راه حسین(ع) است و شهادت با افتخار.
امیدوارم که شما راه شهدا را ادامه داده، مساجد را پُر کنید و در نماز جمعه -این نماز سیاسى، عبادى- شرکت کنید.
نظر شما