زندگینامه
حسینعلی دودانگه، نهم دی ۱۳۳۶، در روستای داکان از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش حبیب‌الله (فوت۱۳۴۶) و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کشاورز بود. سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

به گزارش نوید شاهد قزوین:

وصیت نامه شهید حسینعلی دودانگه

مکتبم اسلام و هدفم راه حسین (ع) است

به نام تنها معبود یکتا که برای او جان دادن بسی آسان است؛ زیرا اوست تنها آفریننده جهان هستی، مادی و معنوی.

سزاوار است در مقابل این همه نعمت -که خداوند به بشر داده است- در مقابلش چیزی را که او داده، به او پس بدهیم؛ پس برای من خیلی آسان بود که برای راه او و برای دین رسولش، از جان خدادادی ام دست بردارم.

خدایا! بر من منت گذاشتی و مرا به درگاهت خواستی.

ای خدای من! نمی دانستم چگونه برای این همه نعمت که به ما داده ای، تو را سپاس گویم؛ لذا تصمیم گرفتم با دادن جان، ذره ای از آن را شکرگزاری کنم.

معبودا! شکر می کنم که بر من منت گذاشتی و مرا در زمانی آفریدی که خمینی رهبرم بود.

خدایا! امانتی را که به من داده بودی، از من پذیرا باش و اگر در امانتت خیانت کردم و همه اوقاتم را در راه تو نبودم، مرا ببخش و قبول کن این امانت را.

دوستان، عزیزان و ای امت شهیدپرور! بدانید، جانی که ما داریم، امانتی است که در کالبد جسمی ما قرار گرفته است.

جان ما در مقابل جان و جسم حسین(ع) و مولای مان علی(ع) چه ارزشی دارد؟

آیا وقتی مولا علی(ع) در مقابل خدا سجده می کند و امانت او را در محراب به او پس می دهد و حسین(ع) که سر خود را در راه خدا و در مبارزه با ظلم و فساد و برقراری اسلام می دهد و از دنیای مادی می گذرد، سزاوار نیست که من برای تداوم راه او، از این جان بی ارزش بگذرم؟

دوستان! این دنیا زودگذر و محل استراحتی است برای سفر از دنیای پاک آفرینش به آخرت و قیامت و من بهتر دیدم که در این مسافرت، خریدی کرده باشم و در این فکر به بازار خرید رفتم.

در این بازار با دادن جان کم ارزش خود، سعادتی بس بزرگ گرفتم؛ خدا قبول کند! -ان شاء الله.

هر دم که به فکر فرو روید و این دنیا را تماشا کنید، از این دنیا چه درک می کنید، جز فنا؟! بله!

این دنیا فانی است و فقط در این دنیا می شود با جان، خریدی برای آن دنیا کرد؛ یعنی باید از بُعد مادی و دنیاپرستی و تجملات و خود دوستی، به بُعد معنوی، یعنی همان خدایی بودن و خود را بنده خدا دانستن و فقط در مقابل او تسلیم شدن، رفت.

دوستان! مولاحسین(ع) در مقابل خدا از زن و فرزندش و از دنیای مادی گذشت و برای ما افتخار آفرید؛ پس بر ماست که این راه را ادامه دهیم تا پیش خدای بزرگ روسفید باشیم؛ -ان شاء الله.

وصیتی به خانواده و مادرم دارم؛ همسرم! خدا بر من منت گذاشت که مرا به آرزوی دیرینه ام رساند.

همسرم! آیا فکر میکنی من از مولایم بالاترم؟! در حالی که می دانی، من خاک زیر پای مولایم هم نمی شوم.

همسرم! می دانی که چگونه حسین(ع) در راه خدا و در راه آزادگی از زن و فرزند خود گذشت و به دنبال آن -بانوی اسلام و دختر مولا علی(ع)- زینب کبری(س) چگونه در مقابل سختی های دنیا ایستادگی کرد و از شهادت برادر و فرزندان خود اندوهگین نشد؛ بلکه ادامه دهنده راه او و افشا کننده دشمنان اسلام هم شد؟

پس هنگامی که خدا بر ما منت گذاشت و شهادت را نصیب من کرد، از تو نیز می خواهم مانند زینب(س) مقاومت کنی و آرزوی گفتن یک آخ کوچک را به دل دشمنان اسلام بگذاری؛ - ان شاء الله.

همسرم! فرزندان مان را چنان پرورش ده تا ادامه دهندگان راه امام حسین(ع) باشند و آنها را از اسلام آگاه کنید و راه آزادگی، مردانگی و شهادت طلبی را به آن ها بیاموز.

مادرم! سلام بر تو که مرا در آغوش خود بزرگ کردی و امروز بدون هیچ گونه نگرانی تقدیم راه سرخ اسلام کردی؛ باشد که روز قیامت و نزد زهرا(س) روسفید باشی.

مادرم! برایم گریه نکن؛ چون در جایی که مظلومی مانند حسین(ع) و زینب(س) و علی(ع) و فاطمه زهرا(س) باشد، گریه کردن برای من جایز نیست.

برای آن ها در روز سعادت من و روزی که مرا دفن می کنی بر تن بی سر حسین(ع) گریه کن و آرزوی گریه برای من را به دل دشمنان اسلام بگذار و مانند شیردلان تاریخ اسلام و انقلاب مقاومت کن؛ چون دین ما دین مقاومت و استواری است.

برای بنده فقط یک ختم قرآن بگیرید؛ چون مکتب من اسلام و هدفم راه حسین(ع) است.

به یاد حسین(ع) باشید و اگر خواستید برای من خرجی کنید، در راه هایی چون جبهه و یا کمک به حساب ۱۰۰ امام، هزینه کنید.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده