شهدای معلم – شهید علیرضا نوری
وصیت نامه شهید علیرضا نوری
یاران با شهادت رفتند، اما نگران فردا بودند!
هدف از خلقت انسان، عبادت خدا و آزمایش پى در پى او است و این آزمایش ها
براى انسان نفع دارد و باعث رسیدن او به قرب الهى و جوار حق می شود.
از بدو خلقت، انسان در جبهه ی حق علیه باطل حضور داشته است و به غیر از این
دو جبهه، جبهه ی سومى وجود ندارد؛ هابیل(ع) مقابل قابیل، حضرت محمد(ص)
مقابل ابوجهل، ابوسفیان و ابولهب، على(ع) مقابل معاویه، حسین(ع) مقابل یزید
و امام خمینى مقابل شاه و صدام و دیگر انسان هایى که در این ادوار بوده
اند.
همهْ آزمایش خود را -چه خوب و چه بد- داده اند و هم اکنون نوبت به ما رسیده و ما باید توجه داشته باشیم که کدام جبهه حق و کدام جبهه باطل است؟
من با امام خمینى میثاق بسته ام و به او وفادارم و مثل کوفیان نیستم که
براى امام نامه بنویسم و بعد او را تنها بگذارم؛ نه، هرگز! هرگز! به او
وفادارم؛ چون او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار هم مرا بکُشند
و دوباره زنده کنند، باز دست از او برنخواهم داشت.
چه مى شد امروز شهید مى شدیم و فردا دوباره زنده مى شدیم تا دوباره شهید
شویم؟! آرى! همه ی یاران به سوى شهادت شتافتند، در حالى که نگران فردا
بودند.
خدایا! ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش
هم چنان استوار ماندیم.
این جانب از پدر و مادرم خیلى قدردانى مى کنم از این که مرا تربیت و بزرگ
کردند.
خداوند -ان شاء الله- از شما راضى باشد و شما را در فردوس بَرینْ
داخل گرداند.
پدر و مادرم! از این که بدون اجازه ی شما به جبهه رفتم، خیلى معذرت مى
خواهم؛ چون حاجى رضا جبهه بود و حقیر احساس کردم که شما اجازه نخواهید
داد؛ -ان شاء الله- مرا خواهید بخشید.
این جانب از تمام اهالى روستاى حمیدآباد -در مورد این که اگر از من ناراحتى
دیدند یا اموال آن ها را خوردم- رضایت مى طلبم.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.