در صادر کردن انقلاب به جهان بکوشید
چهارشنبه, ۰۶ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۵۴
در وصیتنامه شهید "حسن حسامبندکهل" میخوانیم: در راه تداوم بخشیدن به انقلاب و صادر کردن انقلاب اسلامى به جهان بکوشید، همیشه هوشیار باشید و به دسیسههاى شرق و غرب میدان ندهید...
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید حسن حسامبندکهل، ششم شهریور ۱۳۴۳، در روستای حسینآباد از توابع شهر آبیک به دنیا آمد، پدرش رجب و مادرش محترم نام داشت، تا دوم متوسطه درس خواند. وی از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، یکم فروردین ۱۳۶۱، در محور دزفول ـ شوش بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.
اکنون که این وصیتنامه را مىنویسم، باید بگویم که خود را لایق شهادت نمىدانم؛ چرا که مىدانم کسانى که در راه خدا شهید مىشوند، انسان و مؤمن واقعى، پاک و بافضیلت هستند و به همین خاطر فکر مىکنم که من با این صفات بزرگ و والا فاصلهی زیادى دارم.
ولى از خداوند متعال خواستارم که مرا یارى کند که به راه راست و به سنگرهاى جنگ حق علیه باطل اعزام شوم، شاید از این طریق بتوانم با برادران پاک و بافضیلت جبهه همنشین باشم، به این امید که صفات خوب و والاى آنها در من اثر کند و بدین وسیله من بتوانم، خود را براى شهادت آماده سازم
دعاى دیگرم این است که از خداوند متعال عاجزانه تقاضا دارم که مرا با شهداى صدر اسلام محشور فرماید. آنچه مرا وادار کرد که به جبهه بروم، لبیک گفتن به امر روحالله، حضرت امام خمینى بود که فرمودند: «جوانان عزیز به جبهه ها بروند و هر چه زودتر مسألهی جنگ را تمام کنند».
«لا تکن ظالما و لا مظلوما»؛ نه به کسى ظلم کُن و نه زیر بار ظلم برو! که این مرام حسین(ع) و منطق دین است. چنان که از مرگ چارهاى نیست و سرانجام باید قالب تهى کرد؛ پس چه بهتر که انسان در راه احیاى عدل و فضیلت و براى رضاى خدا در میدان جنگ، با شمشیر کشته شود.
من از این آیه چنین برداشت کردم که همه ما روزى آب گندیدهاى بیش نبودیم و سرانجام هم به خاک بَدَل مىشویم؛ پس چرا این جان و تن را قبل از پوسیدن و نابود شدن با خدا معامله نکنیم؟ چرا باید صبر کنیم تا مرگ به سراغ مان بیاید؟ چرا شهادت را در آغوش نگیریم؟.
این بخش از وصیتنامه را در جبهه نوشتهام و مىدانم که در آیندهی نزدیک، حمله گستردهاى براى فتح کربلا در پیش داریم و مُسَلَّم است که فتح کربلا احتیاج به شهادت دارد و شهادت، خونى است که به پیکر اجتماع تزریق مىشود و من نیز از این پس خود را آماده براى فتح کربلا کردهام و نیز آمادهی شهادت شدهام تا بتوانم براى آزاد کردن کربلا از دست کفار، قیام کرده باشم.
از پدران و مادران و برادران و خواهران امید دارم که در راه تداوم بخشیدن به انقلاب و صادر کردن انقلاب اسلامى به جهان، بکوشند و همیشه هوشیار باشند و به دسیسههاى شرق و غرب میدان ندهند.
از شما عاجزانه تقاضا مىکنم که راه این حقیر را ادامه دهید و اجازه ندهید که دشمن کافر بعثى، نفس کِشى کُند.
اى خانوادهی گرامیام! اگر چه شهادت من شما را غمگین مىکند؛ اما بدانید که این مرگ، یک مرگ معمولى نیست که به سراغ من آمده باشد، بلکه من بودم که به سراغ این مرگ، یعنى شهادت رفتم و خط مشى زندگىام را خودم معلوم کردم.
و اى برادر مهربان! که مىخواستى در نابود کردن کفر از من سبقت بگیرى، حالا نوبت توست که برخیزى! از شما پدر و مادر، برادر و خواهر و دوستان و آشنایان خواهشمندم که در شهادت من گریه نکنید، که ناراحتى شما باعث رنجش روح من است.
خیلى علاقه دارم که مرا در بهشتزهرا(س) کنار همسفرانم دفن کنید؛ ولى به پدرم وصیت مىکنم که مرا در آبیک به خاک بسپارند تا ملاقاتهایم با شما دوستان و امت اسلامى بیشتر باشد.
وصیت من بیشتر از اینها است؛ ولى دیگر سرتان را درد نمىآورم و با شما عزیزان براى آخرین بار، خداحافظى مىکنم. به امید روزى که انقلاب اسلامى به وسیلهی شما برادران و خواهران به سراسر جهان، صادر شود و زمینه براى ظهور مهدى (عج) آماده گردد.۱ (۱۲۲۱۱۴۸) حسن حسام
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما