«باران در جزیره»
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۱۲
کتاب «باران در جزیره» روایتی از خاطرات جانباز "عباس فلاح زیارانی" است که در یک هزار و 500 نسخه منتشر شده است.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، کتاب «باران در جزیره» روایتی از خاطرات جانباز 15 درصد عباس فلاحزیارانی در جبهههای نبرد حق علیه باطل بوده که در یکصد و 36 صفحه و یک هزار و 500 نسخه منتشر شده است.
خاطرات این جانباز در کتاب «باران در جزیره» به نویسندگی خودش با عنوانهایی از جمله اول روزگار من، دبیرستان پهلوی، اولین اعزام به جبهه، عملیات والفجر 3، لشکر 8 نجف اشرف، به سوی کربلای 5، تحصیل و عملیات خیبر روایت شده است.
این کتاب به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان قزوین و توسط انتشارات صریر به چاپ رسیده است.
جانباز عباس فلاحزیارانی در بخشی از کتاب خاطرات خود میگوید: صبح اولین روز عملیات، نیروی هوایی عراق گیج و منگ بود و نمیدانستند چه به سرشان آمده است. از بعدازظهر کمکم شروع به عملیات و بمباران نیروهای ما کردند. اوایل بیپروا روی مواضع تصرف شده به پرواز در میآمدند.
فکر میکردند که ما سلاح ضد هوایی در اختیار نداریم. وقتی با آتش پر حجم توپها مواجه شدند سطح پروازشان را بالا بردند. پس از آن همه ساعات روز مرتب چند هواپیما در آسمان بود و با بمب و راکت و مسلسلهایی که داشتند نیروهای ایرانی را زیر آتش میگرفتند.
در محدودهای که توپها مستقر بودند بیشتر هواپیماها از ترس اینکه مورد اصابت قرار گیرند، بمبهای خود را از همان ارتفاع بالا رها میکردند.
علاوه بر هواپیماهای شکاری عراق که مرتب به مواضع نیروهای ما حمله میکردند، در چندین مرحله بمبافکنهای سنگین توپولف، مجموعهای از بمبهای سنگین و خیلی بزرگ، که به نظر میرسید هر کدامشان بیش از 500 کیلو وزن داشته باشند را بر روی محل استقرار توپهای ضد هوایی رها میکردند.
به این امید که آتش این توپها را که مانع بزرگی برای انجام ماموریتشان بود خاموش کنند. هر بار که چند تایی از آن بمبها با هم از بالا به سمت ما فرود میآمدند، شهادتین خود را میگفتیم. به این فکر میکردیم که چند ثانیه دیگر با انفجاری مهیب همراه با دود و آتش عظیم آن بمبها پودر خواهیم شد.
واقعا وقتی آن بمبهای بزرگ گروهی به سمت ما رها میشدند، منظره وحشتناکی بود. اما با آن حال، هیچ کس را ندیدم که به قصد پناه گرفتن از روی توپ پایین آمده و پناه بگیرد. همه به ماموریت دفاعی خود میاندیشیدند و با چشمانشان این بمبهای غولپیکر را از آسمان همراهی میکردند تا به زمین برسند...
گفتنی است عباس فلاحزیارانی هفتم فروردین ماه سال 1342 در آبیک به دنیا آمد و دارای دو فرزند دختر و یک فرزند پسر است.
وی در منطقه عملیاتی شلمچه سال 1365 بر اثر اصابت ترکش به کتف چپ و راست به درجهی جانبازی نایل شده است.
خاطرات این جانباز در کتاب «باران در جزیره» به نویسندگی خودش با عنوانهایی از جمله اول روزگار من، دبیرستان پهلوی، اولین اعزام به جبهه، عملیات والفجر 3، لشکر 8 نجف اشرف، به سوی کربلای 5، تحصیل و عملیات خیبر روایت شده است.
این کتاب به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان قزوین و توسط انتشارات صریر به چاپ رسیده است.
جانباز عباس فلاحزیارانی در بخشی از کتاب خاطرات خود میگوید: صبح اولین روز عملیات، نیروی هوایی عراق گیج و منگ بود و نمیدانستند چه به سرشان آمده است. از بعدازظهر کمکم شروع به عملیات و بمباران نیروهای ما کردند. اوایل بیپروا روی مواضع تصرف شده به پرواز در میآمدند.
فکر میکردند که ما سلاح ضد هوایی در اختیار نداریم. وقتی با آتش پر حجم توپها مواجه شدند سطح پروازشان را بالا بردند. پس از آن همه ساعات روز مرتب چند هواپیما در آسمان بود و با بمب و راکت و مسلسلهایی که داشتند نیروهای ایرانی را زیر آتش میگرفتند.
در محدودهای که توپها مستقر بودند بیشتر هواپیماها از ترس اینکه مورد اصابت قرار گیرند، بمبهای خود را از همان ارتفاع بالا رها میکردند.
علاوه بر هواپیماهای شکاری عراق که مرتب به مواضع نیروهای ما حمله میکردند، در چندین مرحله بمبافکنهای سنگین توپولف، مجموعهای از بمبهای سنگین و خیلی بزرگ، که به نظر میرسید هر کدامشان بیش از 500 کیلو وزن داشته باشند را بر روی محل استقرار توپهای ضد هوایی رها میکردند.
به این امید که آتش این توپها را که مانع بزرگی برای انجام ماموریتشان بود خاموش کنند. هر بار که چند تایی از آن بمبها با هم از بالا به سمت ما فرود میآمدند، شهادتین خود را میگفتیم. به این فکر میکردیم که چند ثانیه دیگر با انفجاری مهیب همراه با دود و آتش عظیم آن بمبها پودر خواهیم شد.
واقعا وقتی آن بمبهای بزرگ گروهی به سمت ما رها میشدند، منظره وحشتناکی بود. اما با آن حال، هیچ کس را ندیدم که به قصد پناه گرفتن از روی توپ پایین آمده و پناه بگیرد. همه به ماموریت دفاعی خود میاندیشیدند و با چشمانشان این بمبهای غولپیکر را از آسمان همراهی میکردند تا به زمین برسند...
گفتنی است عباس فلاحزیارانی هفتم فروردین ماه سال 1342 در آبیک به دنیا آمد و دارای دو فرزند دختر و یک فرزند پسر است.
وی در منطقه عملیاتی شلمچه سال 1365 بر اثر اصابت ترکش به کتف چپ و راست به درجهی جانبازی نایل شده است.
نظر شما