شهیدی که هیچگاه تمایل به پوشیدن لباس نو نداشت
يکشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۲۷
نوید شاهد - شهید "امیر عسگری" از شهدای عملیات رمضان است که هیچگاه تمایل به پوشیدن لباس نو نداشت و همیشه میگفت که نیازمندان بیشتر به این لباس محتاج هستند. وی با وجود اینکه ۱۴ سال بیشتر سن نداشت، ولی با ایمان راسخ و شجاعت مقابل دشمنان ایستاد و جانش را فدا کرد تا امروز ارزشهای اسلام در جامعه زنده باشد.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید امیر عسگری، هفدهم فروردین ماه سال ۱۳۴۷ در شهر قزوین به دنیا آمد و پدرش شوذب، نانوا بود و مادرش حوا نام داشت. وی بعد از تولد به بیماری سختی مبتلا شد و بعد گذشت چندین ماه شفا یافت.
شهید عسگرى از اخلاق نیکو و پسندیده برخوردار بود و در قلب دیگران جاى داشت با شروع انقلاب اسلامى با وجود سن کمى که داشت، به همراه پدرش در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) شرکت و در جمعآورى مجروحان کمک مىکرد.
وی با ایمان و مظلوم بود، همیشه مشتاق شنیدن سخنان مذهبی که از رادیو و تلویزیون پخش میشد، بود، تابع ولایتفقیه بود و به سخنان امام خمینی (ره) گوش و سپس عمل میکرد و دیگران را نیز به اطاعت از این سخنان تشویق میکرد.
تمایلی به پوشیدن لباس نو نداشت
شهید عسگری همیشه به مادرش کمک میکرد و با مردم مثل یک دوست رفتار میکرد، در کارهای خانه به خانواده کمک میکرد و وقتی خانواده میخواستند برایش لباس نو بخرند میگفت اول ببینید همسایه لباس نو دارد بعد بخرید، هیچگاه لباس نو بر تن نکرد و راضی نمیشد خانواده چنین کاری را انجام دهد.
اگر خانواده برایش لباس نو میخریدند ناراحت میشد و به پدر و مادرش میگفت این را به کسی که نیاز دارد بدهید و یا میگفت لباس نو برایم نخرید اگر بخرید نخواهم پوشید.
وی قبل از انقلاب اسلامی، سختیهای فراوانی را تحمل کرد و همیشه با رنج و مشقت زندگی میکرد. اوقات فراغت خود را با خواندن کتابهای انقلابی میگذراند، انقلابی بود و در نهادهای انقلابی فعالیت چشمیری داشت و بعد از رفتن به مدرسه، به عنوان بسیجی در پایگاه صادقیه خدمت کرد. ایشان هیچگاه سر سفره برای ناهار خوردن نبود، چون همیشه در حال فعالیت بود.
شهید عسگری بعد از پیروزى انقلاب و تشکیل پایگاه در آبگیلک، در امر نگهبانى با پایگاه همکارى مىکرد و حتى پدرش را نیز دعوت به این کار کرد.
گرفتن رضایت از پدر برای اعزام به جبهه
وی با شروع جنگ تحمیلى و اعزام پدرش به جبهه خیلى خوشحال بود، زیرا خودش هم درصد بود تا عازم جبهههاى حق علیه باطل شود. ایشان برای رفتن به جبهه از پدر رضایت میخواست، ولی پدر میگفت که تو از نظر سنى کوچک هستى، ولی شهید مىگفت ایمان قوى دارم و از مرگ هراسى ندارم.
و زمانى که ایشان اجازه رفتن به جبهه را از پدرش دریافت کرد، بسیار خوشحال بود و صورتش از شوق سرخ شده بود. وی صورت پدرش را بوسیده و به دور وى گشت و با وجود اینکه دانشآموز دوم راهنمایی بود با قلبى مالامال از عشق به اسلام از طریق بسیج، با ایمان به خداوند و بدون ترس و با ذوق فراوان به سوى جبهههاى رفت.
اگر شهید شدم خدا را شکر کنید
شهید عسگری در هنگام اعزام به جبهه، به خانواده گفت اگر شهید شدم خدا را شکر کنید و همچنین به خانوادهاش گفت به جبهه میروم تا خداوند شهادت را نصیب من کند و برای کشور اسلامی و برای قرآن خدا فدا شوم و از پدر و مادرش خواست که راهش را ادامه دهند و امام را بسیار دعا کنند.
وی سرانجام در ماه مبارک رمضان طی عملیات رمضان که تکتیرانداز بود در شلمچه بر اثر اصابت ترکش در سیزدهم تیر ماه سال ۱۳۶۱ به سوی معبودش پر کشید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر قزوین به خاک سپرده شد.
شهید عسگری در هنگام اعزام به جبهه، به خانواده گفت اگر شهید شدم خدا را شکر کنید و همچنین به خانوادهاش گفت به جبهه میروم تا خداوند شهادت را نصیب من کند و برای کشور اسلامی و برای قرآن خدا فدا شوم و از پدر و مادرش خواست که راهش را ادامه دهند و امام را بسیار دعا کنند.
وی سرانجام در ماه مبارک رمضان طی عملیات رمضان که تکتیرانداز بود در شلمچه بر اثر اصابت ترکش در سیزدهم تیر ماه سال ۱۳۶۱ به سوی معبودش پر کشید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر قزوین به خاک سپرده شد.
نظر شما