فرزندان خود را حسینوار و زینبگونه تربیت کنید
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید علی قاریانپور، چهاردهم مرداد ماه سال ۱۳۴۳ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش یوسف (فوت۱۳۵۰) و مادرش طاهره نام داشت، تا دوم راهنمایی درس خواند و کارگر کارخانه بود. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، دهم اسفند ماه سال ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
متن وصیتنامه شهید علی قاریانپور:
با سلام به شما خانواده عزیز؛ از شما چگونه تشکر کنم؟ الآن که در حال نوشتن این جملات هستم، دست، زبانم و قلمم حرکت نمیکنند؛ چرا که چیزی ندارم بنویسم. مادرم! الآن باید رسالت زینب گونه خود را مانند دختر رسول خدا (ص) به مردم نشان دهی.
شما به مکه و خانه خدا و به مدینه رفتی و به شیطان سنگ و به حجرالاسود بوسه زدی و به دست بوسی امامهای معظم رفتی و ما و دیگر دوستان به ملاقات صاحب کعبه. تو بین صفا و مروه رفتی و من بین خانه، نفس و تا جبهه به شیطان سنگ زدم و شما گوسفند برای خدا کُشتی و من خودم را برای دیدار با معشوق اهدا نمودم.
و مادر! اگر شما را ناراحت کردم، مرا ببخش. همه شما مرا عفو کنید؛ به خصوص برادرم حسن که مانند پدر بود و هم برادر اگر او نبود نمیدانم من کجا بودم و از کجا سر در میآوردم و نیز ابوالفضل که هم معلم اخلاق بود و هم برادر و راه اسلام را به من آموخت و دیگر برادرم حسین، رضا (عادل) و امیر. اگر از من بدی دیدید به بزرگی خودتان منِ روسیاه را عفو کنید.
و خواهر گرامیام! افتخار میکنم که چنین خواهری داشتم و میتوانستم در بیرون با سربلندی راه بروم. از شما میخواهم بچههای خود را حسینوار و زینبگونه تربیت کنید و اول با احکام اسلام، قرآن، دین و راه زندگی و جهاد برای اسلام آشنا کنید که اگر اسلام از بین برود ما هم از بین میرویم.
تمام زندگیام را برای اسلام گذاشتم که خود دیده بودی جان ناقابلم را. بسیاری از این دوستان رفتهاند و من ماندهام. خیلی رنج میکشم و تا دیر وقت بیدارم و در این فکر که بچهها چه گفتند و چه کردند که رفتند؟ اگر جنازه من به دست شما نرسید، هیچ گونه ناراحتی نکنید که خواست خدا بوده، به یاد خدا باشید و به یاد شهدا که جنازهشان به دست خانواده آنها نرسیده است و دوست ندارم که هیچ گونه سر و صدایی از خانه بلند شود که دشمن از آن سوءاستفاده کند و اگر گریهای هم باشد دور از مردم؛ میدانم که از دست دادن عزیز خیلی سخت است.
و اگر جنازهام به دست شما رسید و برای دیدن جنازهام آمدید با چادر سفید بیایید که انگار به عروسی عزیز خود میروید و در روز تشییع جنازه هم با چادر سفید حاضر باشید که انگار عزیز خود را به حجله دامادی میبرید و پشت جنازهام شعارهای «حسین، حسین» (ع) و «یا مهدی» (عج) سر دهید که شب اول قبر به داد من روسیاه برسند.
و اگر امکان دارد جنازهام با لباس باشد، همراه یک شاخه گل سرخ و یک عکس امام، که شاخه گل را میخواهم به آقا و مولای خود حسین (ع) بدهم؛ نمیدانم در آن لحظه چه بگویم؟! و در این راه صبر پیشه کنید و اگر میشود مقداری خاک کربلا در قبرم بگذارید و در آخر دوست دارم جنازه من در نیمه شب دفن شود؛ چرا که فاطمه (س) در نیمه شب فرمود: «علی! مرا دفن کن. مجالس من به اسم شهدای گمنام باشد و، چون همه ما از خاک هستیم و به خاک هم بر میگردیم».
روی سنگ قبرم نوشته شود: «مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال» و برای شناختن من فقط از عکس استفاده شود و نه از اسم و از شما التماس دعا دارم و از قول من از همه دوستان حلالیت بگیرید تا از منِ روسیاه راضی باشند. آرزو دارم در آخرین لحظه زندگی، لب تشنه از این دنیا بروم.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین