مادرم از شهادتم ناراحت و نگران مباش
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید سعید ساوه، شانزدهم آذر ماه سال ۱۳۴۹، در شهر تهران به دنیا آمد، پدرش محمدمهدی، راننده بود و مادرش اشرف نام داشت و تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهر قزوین قرار دارد.
متن وصیتنامه شهید سعید ساوه:
این مکتوب را عاشقی مینویسد که دمی به وصالش نمانده است. آری! عاشقان کربلای ما این گونهاند که با حماسه و جانبازی به وصال معشوق خویش میرسند. اینان از سرورشان حسین(ع) درس عشق و عاشقی میگیرند و همانند مولایشان، عاشقانه به معراج عشق میروند.
آری! این عاشقان، کُشتگان معشوقند و دَمی آرام نمیگیرند تا به وصال یار خویش برسند. شهادت میدهم؛ هیچ مکتبی جز مکتب اسلام، انسان را به سرمنزل سعادت و نیک بختی نمیرساند و من هم برای اطاعت از فرامین همین مکتب پا به صحنه کارزار نهادم تا با دشمنان دینم مبارزه کنم و در این راه که فی سبیلالله میباشد، پیروز یا شهید شوم.
آری! هدف من پیروزی و برترین آرزوهایم، زیارت مرقد امام حسین (ع) و شهادت است. خدایا! در این چند صباحی که از عمرم میگذرد، تو خود میدانی که گناه بسیار کردهام و اکنون خجل و شرمنده، رو به سوی تو کردهام و امیدم به لطف و کَرَم توست که تو بسی مهربان و رئوف هستی. خدایا! با فضل خود با ما رفتار کن؛ نه با عدل خود، که ما بنده ضعیف توییم و طاقت عدل تو را نداریم. خدایا! از تو میخواهم مرگم در راه تو باشد و برای تو شهید شوم؛ که این بهترین مرگ هاست.
خدایا! کمکم کُن تا هنگام شهادت در گروه با ایمانها بمیرم؛ نه از آنان که در آن دنیا نامه اعمالشان را به دست چپ شان میدهی و نه از آن روسیاهانی که نامه اعمالشان را از پُشت سر میگیرند. خدایا! کمکم کُن؛ من از عظمت روز جزا میترسم! پدر عزیزم! میدانم برایم بسیار زحمت کشیدی و با رنج فراوان و زحمت بیاندازه، آسایش را برای مان فراهم کردی و هر چه توانستی برای سعادت ما انجام دادی؛ ولی من در حق شما کوتاهی کردم و حتی ذرهای از کارهایتان را هم نتوانستم جبران کنم.
از شما میخواهم این فرزند کوچک و حقیرت را ببخشی و از کوتاهیام که در حق شما کردم، درگذری. از شهادت من هرگز ناراحت مباش و اندوه به دل راه مده که هر انسانی روزی از این دنیای فانی رَخت بر میبندد و بسوی تنها معبود خویش و بسوی جهان جاوید میرود، که این وعده حق خداست و من که امروز برایم بهشت نقد حاصل میشود، وعده فرداهای زاهد را چرا باور کنم؟
مادر عزیز و فداکارم! اگر خداوند تبارک و تعالی شهادت را که آرزوی قلبی من است، نصیبم کرد، ناراحت و نگران مباش؛ زیرا تنها شما نیستی که جگر گوشهات را در راه خدا دادی. به مادرانی نگاه کن که فرزندان خود را از دست دادهاند و از شهادت آنها بسی خوشحالند؛ تو نیز به خود ببال که چنین فرزندی تحویل جامعه اسلامی دادی. البته این سخنانی که میگویم شما به من آموختی و استادم شمایی و همان طور که میدانی اگر شهادت من مورد قبول خداوند واقع شود، همه شما را شفاعت خواهم کرد.