شهید مهدی باکری - صفحه 4

شهید مهدی باکری
صدای ماندگار:

مکالمه بیسیم شهید مهدی باکری با شهید حسن باقری

صدای ماندگار مکالمه بیسیم شهید مهدی باکری با شهید حسن باقری در حین محاصره شهید باکری و نیروهایش توسط بعثی ها تقدیم می گردد.
روایتی شنیدنی از برادران باکری:

آقا مهدی بخاطر خجالت از پدر و مادران شهدا به مراسم حمید نرفت

مهدی باکری پس از عملیات خیبر، حتی برای مراسم سوگواری حمید به آذربایجان نرفت. می‌گفت: «نمی‌توانم به چشم پدر مادرهایی نگاه کنم که بچه‌هاشان توی لشکر من بوده‌اند و اینطور گم شده‌اند»
پای صحبت های فرمانده جبهه مقاومت اسلامی:

تاثیر مدیریت شهید باکری بر سردار نوعی اقدم / نقش ادبیات دفاع مقدس در مدیریت بحران ها

سردار نوعی اقدم مطالبی در خصوص نقش ادبیات دفاع مقدس در مدیریت بحران های امنیتی کشور و منطقه بیان فرمود و گفتند که مدیریت شهید آقا مهدی باکری چطور بر تقویت توکلش بر خدا افزوده است.
شب خاطره پیشکسوتان حماسه و جهاد:

عطوفت مثال زدنی فرمانده دلها، "آقا مهدی باکری" به یک بسیجی

یک بسیجی خیلی خسته بود و سرش را گذاشت روی گونی داخل سنگر و خوابید. وقتی شهید باکری متوجه شدند بسیجی با آن وضعیت خوابش برده بلافاصله یواشکی سر بسیجی را گذاشت روی زانویش و آن بسیجی در حدود نیم ساعت راحت خوابید.

شهید آقا مهدی باکری در جبهه های جنگ

تصاویر حضور شهید مهدی باکری در جبهه های حق علیه باطل، کاری از گروه تلویزیونی شاهد.
جلوه هایی از منش اخلاقی شهید مهدی باکری از زبان بهزاد پروين قدس

شهید باکری روحی قوي داشت و جسمش تابع روح او بود

گفت و گویی با بهزاد پروین قدس که با سلاح دوربین عکاسی خود در سالهای دفاع مقدس حاضر بود و در عملیاتهایی همراه شهید مهدی باکری بود انجام دادیم که با هم می خوانیم.
سردار شهید مهدی باکری:

بدانید؛ ماندنمان در گرو رفتنمان است

جوانی كه باید در آتش بسوزد، می دانید خداوند چه می كند؟ خدا به آتش دستور می دهد كه ای آتش، برای ابراهیم سرد شو و پیامبر می فرماید و آیه قرآن است كه در آتش نمی سوزد. عجیب نیست؟
از زبان صمدعباسی

خاطره ای از شهید مهدی باکری و انتخاب اسم یک شب

زمانی که در سپاه ارومیه بود، در اکثر فعالیت ها شرکت می کرد، حتی نگهبانی هم می داد. نصف شب بلند می شد، می آمد و می گفت: «چرا منو بیدار نکردین؟» می گفتیم: «برای چی؟» می گفت: «برای نگهبانی. نمی خواین ما هم از این ثواب بهره ای ببریم؟» می گفتیم: «مگه ما مردیم که شما بیای نگهبانی بدی؟» می گفت: «این حرفا نیست. ما باید همه مون با هم امنیت این جا رو حفظ کنیم.»

«آقا مهدی» زمانی که شهردار ارومیه بود

آقا مهدی زمانی که شهردار ارومیه بود، هیچ وقت حقوقی دریافت نکرد. او با من که مسئول اعتبارات شهرداری بودم، طی کرده بود که به هر کس که امضای او پای نامه اش بود، مبلغ مذکور را از حقوقش کسر کرده و به او بدهند. همه ی کسانی که نیازمند بودند، با این کار نیازشان برطرف می شد.

خاطره ای از شهید باکری به قلم علی عبدالعلی زاده

بعضی وقت ها می شد که مهدی شبها به منزل نمی آمد. چند بار از او پرسیدم، ولی جواب قانع کننده ای نداد.

اهتمام به خودسازی و قناعت در شخصیت شهید باکری

همیشه می گفت: «ما باید جواب این سوال ها رو با خودمان حل کنیم که چرا می خوریم، چرا می خوانیم، چرا ورزش می کنیم و چراهای دیگر.» مهدی می خواست اول خودش را بشناسد و بعد به خدا برسد و در این راه هر سختی را که بود، با دل و جان می پذیرفت.

شهید باکری، شخصیتی اسطوره ای

دوازده فروردین 1333، پنجمین فرزند خانواده ی باکری در میاندوآب به دنیا آمد که نامش را مهدی گذاشتند. پدرش فیض الله، از مهاجران آذربایجان شوروی بود و در کارخانه ی قند ارومیه کار می کرد. مادرش مهدی را در کودکی تنها گذاشت و در حادثه ای از دنیا رفت.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه