خدایار

خدایار
خاطرات شفاهی شهدای گمنام (19)

کسی نمی دانست عراقی ها او را کجا دفن کردند

سحرگاه بسیار سرد بود. با قامتی خمیده و نحیف مشغول نماز بود. دشت های اطراف روستای چنگوله همه او را می شناختند. گوسفندانش در کنار او مشغول چریدن علفهای خشک بودند.
طراحی و تولید: ایران سامانه