دعای پیر مرد

دعای پیر مرد
قسمت نخست خاطرات شهید «سعید شامانی»

زنده ماند تا مرگ خود را آگاهانه انتخاب کند

مادر شهید «سعید شامانی» نقل می‌کند: «چهارستون بدنم می‌لرزید. با هم در را از روی بچه برداشتیم. دَمر افتاده بود. با دست‌های بی‌رمقم بچه را بغل کردم و به سر و رویش نگاه کردم و دنبال شکستگی می‌گشتم. فقط پیشانی‌اش کمی خراش برداشته بود. سر به آسمان گرفتم و خدا را شکر کردم.»
طراحی و تولید: ایران سامانه