«گفتم: نرو، صبر کن برادرت بیاید بعد تو برو. گفت: نه باید بروم، مگر تو دوست داری که من اینجا بمانم و مثل بعضی از افراد لاابالی شوم؟ ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید « علیاکبر سلیمیتوپقرا » در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.