علی ایرانمنش

علی ایرانمنش
برشی از کتاب «بگو به جان امام»؛

دردناک‌ترین صحنه را در پیرانشهر دیدم

در خاطرات «فاطمه پورجوپاری» همرزم شهید " علی ایرانمنش " آمده است: یکی از دردناک‌ترین صحنه‌هایی که دیده‌ام، صحنه رویارویی با پیکر نوجوان شهید « علی ایرانمنش » بود، چهره‌ی پاک و معصوم علی، ما را میخکوب کرد. به قدری او را شکنجه کرده و با قنداق تفنگ به صورت و بدنش کوبیده بودند که صورتش له و استخوان‌هایش شکسته شده بود. جنازه علی را که دیدم به نظرم آمد یک مرد چهل ساله را اینگونه شهید شهید کرده‌اند.
برشی از کتاب «بگو به جان امام»؛

نوجوان 15 ساله ای که همیشه دغدغه نماز جماعت داشت

نوید شاهد – در خاطرات «علی نظری» همرزم شهید " علی ایرانمنش " آمده است: در جمع 14-15 نفره‌ی ما، علی بیشتر از همه دغدغه‌ی برپایی نماز جماعت را داشت و هنگام نماز، سریع اذان و اقامه را می‌گفت و دیگران را برای نشستن در صف نماز جماعت، دعوت می‎کرد.

مادر شهید نوجوان " علی ایرانمنش " به فرزند شهیدش پیوست

بانو "طاهره ایلاقی" مادر دانش آموز شهید " علی ایرانمنش " پس از تحمل یک دوره بیماری، دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست.

خاطراتی پیرامون شهید « علی ایرانمنش »/ شهادت پرواز روح است

من که خواستم وارد شدم به آن سرزمین به من اجازه ورود ندادند و من اشاره به آقای ایرانمنش کردم و حاج آقا گفتند: بگذارید ایشان هم وارد شوند او از خودمان است من هم لبیک گویان وارد شدم.
به مناسبت سالروز ولادت روحانی شهید «علی ایرانمنش»:

لباس روحانیت را به کت و شلوار دامادی ترجیح داد!

هنگام ازدواج آقای ایرانمنش یکی از نزدیکان به او گفته بودند که با لباس روحانیت وارد مجلس عروسی نشود و آن لباس را در بیاورد، اما ایشان قبول نکردند و با همان لباس مقدس روحانیت در مراسم عروسی حاضر شدند و مراسم ازدواج ما بسیار ساده برگزار شد.
برشی از کتاب «بگو به جان امام»

خاطراتی پیرامون شهید « علی ایرانمنش »/ نگاه به نامحرم

علی، با این‌که نوجوان و 15 ساله بود، اما در هنگام برخورد با خانم‌ها همیشه سرش پایین بود و به کسی نگاه نمی‌کرد.
معرفی کتاب؛

"حسین جان" کتاب زندگی نامه شهید «حسین ایرانمنش»

کتاب "حسین جان" به بیان زندگی و خاطرات شهید «حسین ایرانمنش» می پردازد.
طراحی و تولید: ایران سامانه